𝘱𝘢𝘳𝘵 13

35 6 7
                                    


با زحمت چرخ‌های خرید رو به گوشه‌ای هل دادم و به سمت مخالفت قدم برداشتم تا چرخِ دیگه‌ای بردارم. درحالی‌که زیر لب می‌گفتم: "از خرید کردن متنفرم." از جلوی نایل رد شدم.

"هی خوشتیپ چرخ خریدت کجاست؟ امیدوارم چند تا وسیله برداشته باشی!" با احتیاط بطری‌های مشروب رو داخل چرخ گذاشت و برای گرفتن جواب سوالش به دور و اطراف نگاه کرد. با دیدن صحنه‌ روبه‌روش چشم‌هاش گرد شد. "لویی بهم بگو اون چهارتا چرخ رو تو پر نکردی... خدای من! فقط ده دقیقه تنهات گذاشتم، چطوری وقت کردی!"

شونه‌هام رو با بی‌خیالی بالا انداختم. "خودت گفتی با مواد غذایی پرش کن." مکث کوتاهی کردم. "اگه مزاحمت ایجاد نمی‌کردی الان در حال پر کردن چرخ پنجم بودم."

نایل روی پیشونیش دست کشید و عرقش رو پاک کرد. "خوبه که مزاحمت ایجاد کردم وگرنه الان مجبور بودیم پنج تا چرخ رو خالی کنیم!"
درحالی‌که به سمت چرخ‌ها می‌رفت با بیچارگی ناله کرد: "نگفتم کلِ فروشگاه رو خالی کن. بیا بهم کمک کن."

دست‌هام رو داخل جیب‌هام فرو کردم و به قفسه‌ پشت‌سرم تکیه دادم. "به من ربطی نداره."

نایل سرش رو به معنای تأسف تکون داد و شروع به خالی کردن اولین چرخ کرد. بعد از چند دقیقه به سمتم چرخید. "چرا این‌قدر زیاد از این رشته‌ها برداشتی؟"

- رشته؟ مگه ماکارونی نیستن!

چند ثانیه با تعجب نگاهم کرد، بعد بلندبلند شروع به خندیدن کردن. بین خنده‌هاش بریده بریده گفت: "خدای من... لویی... اینا رشته‌ی... سوپن!"

برای این‌که بیش‌تر از این سربه‌سرم نذاره به سمت دیگه‌ فروشگاه رفتم. مردی که روبه‌روی میز پیشخوان ایستاده بود و سیگاری گوشه‌ی لبش بود توجه‌م رو جلب کرد. ناخودآگاه دستمو روی جیبم گذاشتم و از روی لباس نخ سیگار رو لمس کردم. از آخرین‌باری که هری رو دیدم سه روز می‌گذره. اون روز توی کافه، ما سر میزهای جدا نشستیم؛ یک ساعت، دو ساعت... نمی‌دونم چقدر گذشت انگار هیچکدوممون جرأت نداشت از سر میز بلند بشه. مطمئنم هری‌ام با خودش می‌گفت: "اگه این آخرین‌بار باشه چی؟" اگه آخرین‌باری بود که می‌تونستیم فراتر از یک دوست معمولی باشیم باید طور دیگه‌ای رفتار می‌کردم؛ باید بغلش می‌کردم، باید می‌بوسیدمش، باید کنار گوشش زمزمه می‌کردم از همون لحظه‌ای که برای اولین‌بار چشم‌های سبزت پذیرای نگاه بی‌روحم شد شیفته‌ت شدم. اما هیچکدوم از این کارها رو نکردم. می‌ترسم از فکر کردن به این‌که ممکنِ اولین‌بارِ ما آخرین‌بارمون باشه. دیشب به این امید زیر پنجره‌ی اتاقش ایستادم که مثل دفعه‌ی پیش من رو ببینه، اما این‌بار کنارِ پنجره نیومد. اگه دیگه من رو نبینه و چشم‌هاشو روی همه‌چیز ببنده، باید چیکار کنم؟ می‌تونم جایِ لمس‌هاش رو از روی قلبم پاک کنم؟

𝘐𝘍 𝘠𝘖𝘜 𝘉𝘈𝘊𝘒 𝘛𝘖 𝘔𝘌/اگر به من برگردیWhere stories live. Discover now