نامهٔ بیستم:

103 33 13
                                    

بدری بانوی عزیزم، قرار بود مرا بی‌خبر نگذاری و فعلاً که گذاشته‌ای، بسیار خوب. قمریان خوش‌آواز همه این‌چنین‌اند.
کسی از کسی خبر ندارد و من بی‌خبرتر از همه. رفتار و کردار دنیا این‌چنین است. انتظار بیشتر بیهوده است. با صد هزار مردم تنهایی / بی‌صد هزار مردم تنهایی.

روز گذشته در «Chateau de Vincennes» آن قلعۀ هفت قرن پیش نشسته بودم و قصه می‌نوشتم و یک مرتبه دیدم که بی‌خود به دری خیره شده‌ام. به یکی از درهای قدیمی که امید داشتم باز شود و نوری بدرخشد.

امشب بدجوری افسرده‌ام. داروی خواب هم کارگر نیست. ایام قدیم آه مددی می‌کرد، ولی خیال می‌کنم پستچی‌های پاریس هم با من بد شده‌اند. هیچ خبری از هیچ کس نمی‌رسد.

گاهی وقت‌ها فکر می‌کنم من مرده‌ام و در برزخ گرفتارم که هم یاد گذشته هستم و اضطراب آینده را هم نیز دارم. خوشا به حال بردباران.

از بس نوشته‌ام که خودکارم نیز از جان افتاده است. به‌هر‌حال از همه خواهش کرده‌ام که اگر مُردم مرا با یک خودکار خاک کنند که در حسرت نوشتن یک مطلب خوب خواهم مُرد و آن سرنوشت ماست. مرا بی‌خبر نگذارید. من نگران تو هستم. نگران همه هستم که مبادا فراموشم کنید. نامه بنویسید والا، وای اگر از پس امروز بود فردایی. خدا را خوش می‌آید که این‌چنین با آدم رفتار کنند؟

هزاران هزار بار همایون

نامه‌ از غلامحسین ساعدی به بدری لنکرانی

•••

Château de Vincennes:

Château de Vincennes:

Йой! Нажаль, це зображення не відповідає нашим правилам. Щоб продовжити публікацію, будь ласка, видаліть його або завантажте інше.

Йой! Нажаль, це зображення не відповідає нашим правилам. Щоб продовжити публікацію, будь ласка, видаліть його або завантажте інше.

Йой! Нажаль, це зображення не відповідає нашим правилам. Щоб продовжити публікацію, будь ласка, видаліть його або завантажте інше.

Йой! Нажаль, це зображення не відповідає нашим правилам. Щоб продовжити публікацію, будь ласка, видаліть його або завантажте інше.
به نام نامهWhere stories live. Discover now