درد همدرد که داند؟ همدرد.
من گریستهام، آری مدتی است که با هر ضربهی کوچکی با هر بهانه اندکی به گریه میافتم.
دوستِ من، دلم زخم دارد. همین!
دیگر بیشتر نمیگویم.
چه مینویسم نمیدانم، همینقدر میدانم تو، تو، تو، قسمتی از دریچه گشوده به روی خوبیها هستی که در دسترس من در مقابل چشمان من قرار گرفتهای و چه عزیز هستی.
بیشتر چیزی ندارم که بگویم که:
«سکوت با هزار زبان در سخن است»نامه از سیمین بهبهانی به منصور اوجی✨
YOU ARE READING
به نام نامه
Short Storyسَلاماً عَلیٰ رِسائِلَ لَم تُرسَل خَوفاً مِن بُرودة الرَّد. سلام بر نامه هایی که از ترسِ سردیِ پاسخ هرگز ارسال نشدند.