سلام اگر مایل بودید،
نامه رو با موزیکی که گذاشتم بخوانید.🤍
•••از جان عزیزترم!
جایی که هرگز از خیالم هم نمیگذشت، بر قایقی، در آبهایی که تصورش برای تو ممکن نیست، با چنان سرعتی میگذشتم، که چشمهایم را ناچار نیمه بسته نگه میداشتم. باد قاتل چشم است یا نور؟ یا تو قاتل هر دو؟
مبارزه دشوار است. جنگیدن خیلی خستهام میکند.
باید به خانهی رنجهای قدیمی برگردم. این قایق یک دسته آدم را میبرد به جایی که شاید هرگز از آن برنگردند. من باید مراقبشان باشم. منی که همیشه برمیگردم. دست کم با پیراهنی، گوشههای آستینهاش خون، خونی که از من نیست. اما از جایی شبیه زخمهام فواره زده انگار. تنها وقتی باد اینچنین سهمگین توی صورتم میزند، فراموش میکنم خیانت بازگشت را. به خیالم این تنها از صف جدا شدن است، باز میگردم، به گوشهی زخمهای قدیمیتر. خیلی هم کهنه نیستند، اما خنجرت را خوب جایی فرو کردهای، کاری.عزالدین میگفت گاهی انگار توی دلم کمانچه میزنند، ویولن سل، میگفت من موسیقی بلد نیستم، اما قشنگ میزنند، تلخ میزنند. همان.
بیقرار
دریابند تو.نامه از حسین دریابندی به گلاویژ✨
CZYTASZ
به نام نامه
Krótkie Opowiadaniaسَلاماً عَلیٰ رِسائِلَ لَم تُرسَل خَوفاً مِن بُرودة الرَّد. سلام بر نامه هایی که از ترسِ سردیِ پاسخ هرگز ارسال نشدند.