18 November
در حد مرگ حوصلم سر رفته.تمام کاری که انجام میدم دراز کشیدن روی تخته،گشتن توی گوشی،خوابیدن و اجازه دادن به اونا تا هرکاری که میخوان باهام بکنن.
این بیمارستان داره شبیه جهنم میشه.
نمیتونم صبر کنم تا از اینجا فرار کنم.
میتونم بهت زنگ بزنم تا اینجا بیای:)؟؟یونگی
میخوام بگم که عاشق این بودم که برم اگه برام آدرس رو میفرستاد.مردم میگن یه کتاب میتونه زندگیت رو تغییر بده.درواقع هیچ کس منو با این اشتیاق دوست نداشته.الان میخوام با این یونگی قرار بزارم.قسم میخورم باید خیلی خوششانس باشم تا همچین پارتنری داشته باشم که عاشقانه دوستم داشته باشه.
YOU ARE READING
𝙳𝚒𝚊𝚛𝚢📕[𝚢𝚘𝚘𝚗𝚖𝚒𝚗]
Random[Completed] جیمین یه دفترخاطرات پیدا میکنه و... "وقتی که به تو فکر میکنم تمام نگرانیهام ناپدید میشن.تمام چیزی که احساس میکنم،بهاره." •~•~• "طوری که به اون نگاه میکنی،نمیشه به منم نگاه کنی؟طوری که لمسش میکنی،نمیشه منم لمس کنی؟ آغوشت،بوسههات و زمز...