|Chapter 24|

751 179 165
                                    


[ این قسمت : گمشده ]

اون روز قرار بود همه چی عالی پیش بره و خب اولش اینطور پیش رفت، لویی تو بغل هری از خواب بیدار شد و چند دقیقه به قیافه‌ی کیوت و عبوسش تو خواب زل زد، حتما باید ازش عکس می‌گرفت تا بهش بخنده چون اون پسر خیلی بامزه شده بود پس دستشو بالا آورد و گونه‌‌ای که دیشب بوسیده بود رو نوازش کرد.

گونه‌ای که دیشب بوسیده بود

این شما رو یاد چیزی نمی‌ندازه؟

خب باید بگم لویی رو یاد چیزی انداخت که از شاشیدن سر صبح هم مهم تر بود پس با چشم‌هایی که تو حدقه گرد شدن از جاش پرید و بدون توجه به هری -که وقتی از بغلش خارج شد، رو تخت غل خورد و پایین افتاد- سمت در اتاقش هجوم برد.

با یک جهش مرد عنکبوتی وار، پله ها رو دوتا دوتا پایین رفت و با تمام قدرتی که تو پاهاش جمع کرده بود از راهرو هم گذشت و بدون توجه به پدر و مادرش که بهش نگاه می‌کردن از در خونه خارج شد.

_ فکر کنم عجله داشت.

لوکاس با خونسردی گفت، همسرش سر تکون داد و مشغول صبحونه خوردن شدن.

اما لویی چی؟
با پای برهنه جاده رو پشت سر گذاشت و مستقیم به خونه‌ی خالش رسید، زنگ در رو اونقدر به صدا در آورد که تهش هنری درحالیکه خمیازه می‌کشید در رو باز کرد و ابروهاش بالا پریدن.

_ لویی؟
+ سلام آقای استایلز، می‌تونم بیام تو؟!

لویی اجازه گرفت اما قبل از اینکه مرد بتونه چیزی بگه وارد خونه شد و بعدش درحال زیر و رو کردنِ همه چی تو خونه بود.

_ اوه البته..

هنری خواست در رو ببنده که یه نفر جلوش رو گرفت، برگشت تا به اون شخص نگاه کنه که با هری خواب آلود و عبوسی روبرو شد که درحال ماساژ دادن سرش با اخم وارد خونه شد پس نتونست خودشو کنترل کنه و پرسید.

_ چیزی شده پسرا؟

با این حرف، لویی که درحال گشتن داخل چکمه‌های هنری بود و هری هم داشت به بدنش کش و قوس میداد، بهش نگاه کردن و بعد به هم نگاه کردن.

_ نمی‌دونم، وقتی کیتن..

قبل از اینکه هری بتونه حرفش رو کامل کنه پسرخالش سمتش جهید و با گرفتن آستینش و کشیدنش سمت پله‌ها حرفش رو قطع کرد.

+ هرولد می‌خواد یه چیزی رو نشونم بده!

لو گفت و همینکه از دیدرس هنری خارج شدن و به اتاق هری رسیدن با گرفتن یقه ی پسرخالش و چسبوندنش به دیوار پشت سرش به حرف اومد.

+ فقط بگو اون چیزی که فکرش رو می‌کنم اتفاق نیفتاده!

همونطور که به چشم‌های هری زل زده بود خواهش کرد و باعث شد پسرخالش با گیجی حرف بزنه.

Crush | L.SWhere stories live. Discover now