|Chapter 10|

850 234 172
                                    

[ این قسمت : بازی با پسرخاله ]

لویی هیچ ایده‌ای نداشت که واندی چجوری قراره بهش کمک کنند تا به کراشش برسه اما خواست تا بهشون یه فرصت بده و اعتماد کنه هرچند چاره‌ای جز این هم نداشت چون اگه خودش سعی می‌کرد تا بره و اعتراف کنه این اتفاق زمانی که تبدیل به یه فسیلِ متحرک شده، رخ می‌داد.

+ خدایا اگه بهم کمک کنی قول میدم پسر خوبی باشم و دیگه تا دیروقت بیدار نمونم..

اون حالا درحال دعا و التماس بود، کف اتاق زانو زده و با چشم‌های پاپی وار از پشت پنجره به آسمون پر ستاره چشم دوخته و دستاشم تو هم گره زده بود.

+ لطفاً هرچه سریعتر من رو به کراشم برسون و اونوقت قول میدم از هیچ کار خیری سر باز نزنم!

خب اونطوری که لو داشت راز و نیاز می‌کرد، متوجه شد یه ستاره تو آسمون چشمک زد پس با ذوق از جاش پرید و سمت پنجره هجوم برد تا بهتر بهش نگاه کنه اما با صدای ضعیفی که شنید اینبار نگاهش به پایین سقوط کرد و چشم‌هاش چهارتا شدن.

این امکان نداشت!

با عجله سمت در اتاقش دوید و همینکه ازش خارج شد، پله ها رو دوتا دوتا پشت سر گذاشت و با یه پرش گربه ای خودش رو از هال به سمت در خونه رسوند که با اون صحنه روبرو شد.

_ سلام کیتن!

آره بلای جون.

هری با بالشتی که زیر بغلش زده و یه لبخند گل و گشاد، درحالی که خیلی شیک راه می‌رفت و قیافه‌ی مظلومی به خودش گرفته بود داشت همراهِ جوانا از سمت باغچه به داخل خونه میومد که خب جای سوال پیش میومد که..

+ تو اینجا چیکار می‌کنی؟!

لویی با بهت پرسید که باعث شد مادرش با ذوقی که هیچوقت نمی‌تونست پنهانش کنه جواب بده.

_ هری امشب این‌جا می‌مونه..
+ چرا؟!

خب اون پسر حق داشت بدونه پسرخاله ی خبیثش دقیقا برای چی با بالشت، چشم بند و لباس خوابی که تو دستش بود، اومده بود خونشون بمونه گرچه هری همیشه اونجا پلاس بود ولی این قضیه هم بودار بود.

_ چون من گفتم بیاد، تو یه شب خونه‌ی استایلز موندی پس منم حق دارم یه شب هری رو قرض بگیرم!

انتظار هرچیزی رو داشت جز اینکه پدرش با لبخند محوی اینو بگه، این باعث می‌شد لویی بیشتر از زندگیش متنفر باشه چون بابای تخس و بداخلاقش از پسرخاله ی رومخش خوشش میومد.

_ آره.. و منم کادوی عروسیتونم.

این صدای هنری بود که به گوش می‌رسید، حالا اون مرد هم با بالشت تو دستش، درحالی که یکم لنگ می‌زد داشت سمت خونه حرکت می‌کرد پس لوکاس خواست با بستن در جلوی صورتش اونو متوقف کنه که همسرش مانع شد و براش چشم غره رفت.

Crush | L.SWhere stories live. Discover now