[ این قسمت : تولد به یاد ماندنی ]
میزِ شام مثل همیشه عالی بود.
مملو از خوردنی های جور واجور که میتونستن شکم یه خرس رو هم سیر کنن اما با اینحال تهیونگ نه به رونهای برشتهی جلوش اهمیت داد نه به کیمچیهای خوشمزه که بهش چشمک میزدن تا بخوردشون، در عوض تمام مدت درحالی که زبونشو رو لبش میکشید داشت به چیز خوشمزهتری که دقیقاً کنارش نشسته نگاه میکرد و اگه چشمها دهن داشتن، تا الان چشمای تهیونگ پسرخالش رو بلعیده و یه آبم روش خورده بودن.اولین چیزی که تهیونگ متوجهش شد این بود که وقتی به کوکی نگاه میکرد اینبار علاوه بر کرمهای درونش که همیشه فعال بودن، یسری مگس هم تو شکمش به وجود اومده و مدام جفتک مینداختن، خب این حسی بود که اون پسر با نزدیک بودن به پسرخالش بهش دست میداد که یکم گیج کننده بود.
چه بلایی داشت سرش میومد؟
چرا دلش میخواست بجای خوردن رون مرغ، رونای پسرخالش رو گاز بگیره و بجای مک زدن به آبنبات هایی که با جیمین کش میرفتن، لبای کوکی رو بمکه.
محض فاک، تهیونگ دلش میخواست پوست سفید پسرخالش رو کبود کنه و این چه معنایی داشت؟
_ بهش میگن عشق، ابله!
وقتی صدای کوانگ سکوت سالن رو شکست بالآخره باعث شد تهیونگ چشمهای گرسنهشو از پسرخالش بگیره و به این پیرمرد بده، اینجوری جونگکوک هم میتونست نفس راحتی بکشه چون رسماً داشت زیر اون نگاه ذوب میشد و از بین میرفت.
_ عشق باعث میشه آدم گشنه شه..
هیچکس نمیدونست کوانگ داره چه فاکی سر هم میکنه ولی مثل اینکه تصمیم گرفته بود از روی دفترچهای که جلوشه چندتا متن بخونه ولی خب کسی جز لیمو که پشت سرش ایستاده بود، ندید که هیچی تو اون دفتر نوشته نشده و پیرمرد الکی اونو جلوی صورتش گرفته، عینکش رو به چشم زده و با زیرچشمی نگاه کردن به ریکشن نوههاش حرفهاش رو قطار میکرد.
_ البته نه اون گشنه شدنی که تو مغز های جلبکیتون تصور کردین احمقا، گشنه شدن از نوع اینکه دوست داری به جای غذا، عشقت رو بخوری!
عشقت رو بخوری؟
ابروهای کوک درهم رفتن و با گیجی پرسید.+ یعنی عشق باعث میشه آدم خوار شی؟؟!
حتی فکر اینکه بخواد ایسول رو بخوره چندشآور بود ولی با به یاد آوردن اینکه عاشق اون دختر نیست و فقط روش کراش داره نفس آسودهای کشید و عرق خیالی پیشونیش رو پاک کرد و کوانگ با پلک پریده به سادهلوحی نوهی عزیزش خیره شد و دلش میخواست سر لیمو رو بکوبه تو بشقاب اما تهیونگ برعکس پدربزرگش با لبخند ملیحی داشت برای کیوت بودن پسرخالش ضعف میکرد.
_ نه بانی، عشق باعث نمیشه آدم خوار شی در واقع فقط باعث میشه بخوای..
وقتی تهیونگ شروع به توضیح دادن کرد فکرشو نمیکرد چشمهای کنجکاو پسرخالش که سمتش برگشتن، باعث شن لال شه و ندونه داره چی بلغور میکنه پس فقط با حواس پرتی پلک زد و گفت.
YOU ARE READING
Crush | T.K
Teen Fiction[Completed] همه چی از یه کراشِ ساده شروع شد. جایی که تهیونگ پسرخالهی خبیثِ جونگکوکه و میخواد بهش کمک کنه تا به کراشش برسه اما چی میشه اگه این وسط به جای رسوندنِ اون دو نفر به هم، خودش عاشق بشه؟! - عنوان: کراش. - وضعیت: اتمام یافته. - ژانر : کمدی...