سهون رینگشو تموم کرد و به سوییتش تو دلفینسیاه برگشت. داشت فکر میکرد تا کی قراره اهالی اینجا بخاطر قدرت و جذابیت رینگهای اون و چانیول هیجانزده بشن اما درمورد اینکه هیچوقت توی رینگاشون کسی کشته نمیشه بهشون گیر بدن. با اون مرد لجباز و خودخواه کاری نداشت، اما شاید بهتر بود حداقل خودش به قسمت کمحاشیه تری تو دلفینسیاه بره.
در اتاقش با حالت بدی باز شد و لوهان توی چهارچوب ظاهر شد. مردبزرگتر حین رها کردن باندی که روی زخم صورتش گذاشته بود توی سطل کنار کمد، سمتش چرخید و با دیدین حالت خشمگین و عجیب پسر با تعجب صداش زد:
-لوهان؟...اینجا...
اما لوهان فرصت ادامه حرفشو نداد و با جلو اومدن، لگدی به دستکش بوکسی که روی زمین افتاده بود زد و غرید:
-همش تقصیر توئه!! عوضی بیخاصیت!!!
سهون سریع اثر الکل رو توی صدا و لحنش متوجه شد. لوهان با قدمای ناهموار اما محکم و حرصی سمتش میومد و سهون خیره به صورت قرمز و آتیشیش اخم کرد:
-هی هی معلوم هست چی شده؟!
لوهان مست اما قوی به یقهاش چنگ زد و جلو کشید تا بتونه با بالا گرفتن صورتش بخوبی توی صورت متعجبش فریاد بزنه:
-خفه شو لعنتی! همه این بدبختیا تقصیر توئه!! تویی که نتونستی از پس کاری که بهت سپرده بودم بربیایی و حالا نشستی اینجا به گند کشیده شدن زندگیمو نگاه میکنی!!
سهون سر درنمیاورد و اینجا دیدن لوهان به اندازه رفتارای تهاجمی و عصبانیش عجیب بود. به مچ دستاش که توی دستکشای چرم پوشیده شده بودن چنگ زد و سعی کرد این فشار و هجوم رو که به یقهاش میاورد کنترل کنه:
-بجای اینکارا فقط دهنتو باز کن و بگو از چه جهنمی حرف میزنی؟؟!
سهون هم عصبی شده بود اما لوهان بنظر میرسید با چشمهایی که همرنگ موهاش شده بودن عصبانی تر بود:
-دیگه چی باید میشد؟؟ اومدی گفتی اون تخمحروم نکبت برگشته و اطراف رایان میپلکه و بعدشم کشیدی عقب اونم وقتی این مدت من با هر خبری که باهم بودن رایان و اون هرزه رو تو صورتم میکوبید نفسم میبرید!! همه اینا تقصیر تو عوضیه که پارسال همه برنامههامونو خراب کردی!!!
لوهان با هوشیاری پایینش فریاد میکشید و نفس بدبوش رو با گفتن حرفایی که انگار تنها کسی که برای خالی کردن عصبانیتش به ذهنش رسیده سهونه توی صورتش پخش میکرد. مرد کلافه از رفتارای آزاردهنده و حرفای بیمعنی پسر جلوش که انگار واقعا سعی داشت با دستای دور یقهاش خفش کنه، دستاشو از خودش جدا و به عقب هل داد و اینبار با جدیت و تحکم بیشتری بهش تند شد:
-یادت بیاد تنها کسی نیستی که زندگیش تو این ماجرا به گند کشیده شده!!
-رایان اونجا بود و برنامههامونو بهم زد چون آدم احمق تو عین یه کودن اونو با خودش برده بود سر قرار وگرنه هیچ دلیلی نداشت رایان از برنامه اونشب باخبر بشه و خودشو برسونه!!
YOU ARE READING
Undertaker (COMPLETED)
Fanfiction✫چانیول، یه بوکسر زیرزمینی 35 سالست که تو روسیه همه به اسم رایان میشناسنش و از بعد تصادف پارسالش، دنبال گذشتش و شخصی که از بعد تصادف فراموشش کرده میگرده. ✫بکهیون، بهترین بالرین و پاتیناژکار 28 ساله روسیهست که به جز رنگ موهاش، انگار صورت و لحن و رف...