لوهان هیچ درکی از منظوری که مادرش باهاش اون حرفارو میزد نداشت. پسری که به درصد زیادی احتمالا شخص موردنظر لوهان بود آخرشب همراه چانیول به اتاق رفیقش رفته و بعداز چندساعت هم با صورت گرفتهای اینجارو ترک کرده؟ این حتما یه توهم کوفتی یا یه شوخی مسخره بود چون لوهان حتی با چنین تصوری عرق سرد به تنش نشسته بود.
اون بیون بکهیون بوده؟ چانیول با چه نشونه کوفتی انقدر سریع تونسته بود پیداش کنه؟ اونا باهم ملاقات کردن و چی شده و اصلا لوهان چقدر از چانیولش غافل شده که هیچکدوم از اینارو متوجه نشده. با قلبی که ناگهانی محکم میتپید پلههارو یکی دوتا کرد. نمیتونست جلوی افکارشو که بهش میگفتن چانیول تمام مدت داشته اینو ازش مخفی میکرده بگیره چون هیچ بهونهای برای این کار از سمت دوستش نمیدید مگر اینکه قضیه بزرگتر از این حرفا باشه و چانیول دلیل خوبی برای مخفیکاری داشته باشه.
تو لباس هاش احساس گرما میکرد اما دستاش یخ کرده بودن چون هرچقدر هم منطقی نبود که اونا چرا باید از ناکجا انقدر ناگهانی باهم ملاقات کنن، اما فکرش حالا ظالمانه داشت چیزی که مادرش برداشت کرده بود رو تصور میکرد. آخرشب اومدن و چندساعت بعدش پسرکوچکتر رفته؟
با رسیدن به طبقهی دوم، قدمای سریع اما سستش رو سمت اتاق چانیول سرازیر کرد. نمیدونست قراره چی بگه یا چکار کنه فقط چیزی که سهون گفته بود زودتر از انتظارش رخ داده بود و لوهان از اینکه حتی جزئیاتی از این همه گفته و شنیده نداشت احساس دیوونگی میکرد. حس میکرد زندگی با یه پوزخند زشت و مسخره دستاشو بهم میکشه و منتظر بدبخت شدنه لوهانه. جلوی در اتاق که رسید دستشو برای زدن چند تقه بهش بلند کرد اما ناگهان متوقف شد و نگاهش روی سطح در موند؛ نه.
نباید احمقانه با یه رفتار شتابزده از چیزی که هیچ نشونه درست و حسابی راجبش نداشت واکنش و گارد بزرگی میساخت. شواهد به شکل آزاردهندهای خبر از حضور اون پسر عوضی تو اطرافشون میداد اما لوهان با فکر کردن به برخوردای اخیر چانیول با خودش و حتی اطرافیان، نمیتونست مثل یه احمق به همین سرعت همه چیو باهم وفق بده. اگر چانیول حافظشو به دست آورده و به هر دلیل و با هر نتیجهای اون پسر رو دیده، نباید لوهان آخرین کسی میبود که این موضوع رو میفهمه!
دستی که هنوز روی هوا نگه داشته بود رو مشت کرد و برای آروم کردن نفسها و ضربان قلبش دم عمیقی گرفت و چشماشو برای لحظهای بست. فقط مثل همیشه باید به مردش نزدیک میشد و بدون هیچ رفتار احمقانهای سر از قضیه درمیاورد چون حتی اگر حقیقت وحشتناک تری هم در میون بود...درحال حاضر چارهای جز این نداشت.
وقتی مطمئن شد نشونهای از ترس و بهت تو ظاهرش باقی نمونده، دستشو دوباره بالا آورد و چندتقه محکم به در زد. آب دهنشو با انتظار قورت داد و چندثانیه بعد در توسط مردبزرگتر باز شد و چانیول با اخمای توهم و چشمای گود افتاده جلوش ظاهر شد. لوهان درحالی که بشدت سعی میکرد اضطرابی توی لحنش نباشه با صدای تقریبا سرحالی گفت:
YOU ARE READING
Undertaker (COMPLETED)
Fanfiction✫چانیول، یه بوکسر زیرزمینی 35 سالست که تو روسیه همه به اسم رایان میشناسنش و از بعد تصادف پارسالش، دنبال گذشتش و شخصی که از بعد تصادف فراموشش کرده میگرده. ✫بکهیون، بهترین بالرین و پاتیناژکار 28 ساله روسیهست که به جز رنگ موهاش، انگار صورت و لحن و رف...