حالا که مَستر توسط افرادش و کیونگسو به اتاقش رفته و شرایط به بدی لحظات قبل نبود، خدمتکارها جرئت پیدا کرده بودن تا برای جمع کردن تکه های فنجان شکسته بکهیون و اون میز غذاخوری که کاملا درهم ریخته بود جلو برن. هرچند طوری اینکارو انجام میدادن که گویا کاملا بهش عادت دارن.
مَستر احتمالا تا چندساعت بعد، از نعشگی بیرون میومد و اونا فقط وظیفه داشتن سالن رو تمیز کنن چون کیونگسو به عنوان منشی و دستیار مَستر مطمئن میشد که از طریق افرادشون هیچ کم و کاستی برای رئیسش نباشه. شیزوکا که خدمتکار شخصی بکهیون بود و وظیفهای توی کمک به بقیه خدمتکارها نداشت، فقط دیسک درحال چرخش روی گرامافون رو متوقف کرد و با همون صورت جدی همیشگیش که بین موهای کوتاه و لختش کوچیکتر دیده میشد به ارباب جوان نزدیک شد.
بکهیون در سکوت سالن که فقط گهگاهی صدای جمع کردن تکههای شکسته ظروف به گوش میرسید، بیاهمیت به خدمتکارهایی که پشت سرش درحال نظافت بودن فقط به چانیولی خیره بود که کنار پنجره های بزرگ و بلند سالن با موبایلش صحبت میکرد. هنوز کنار مبل هایی تا چند دقیقه پیش روش نشسته بودن ایستاده بود و درحالی که هیچ حسی توی چهرهاش موقع نگاه کردن به چانیول نبود، انگشتای لاغرشو روی قوطی نقرهای بهجا مونده از ادوارد میکشید.
همونطور که اون بوکسر گفته بود، شکرسوخته باعث سوزش پوست ظریفش شده بود ولی اهمیتی نمیداد. شیزوکا وقتی پشت سر اربابجوان قرار گرفت، تونست نگاه همیشه خشک بکهیون رو روی مهمونشون ببینه. همون نگاهی که حتی وقتی ادوارد روش اسلحه کشیده بود تغییر نکرد. با صدای آرومی گفت:
-مَستر احتمالا تا چند ساعت دیگه طبق معمول چیزی به یاد نمیارن اما ممکنه کیونگسو یا بقیه راجب حضور آقای پارک به ایشون چیزی بگن. بهتره این ملاقات رو هرچه زودتر خاتمه بدید ارباب. من بهتون گفته بودم که نباید چنین ریسکی بکنید و...
-سوهیون کجاست؟
بکهیون همچنان خیره به چانیول، بیحس حرفشو قطع کرد و شیزوکا وقتی لحن سرد و بیاهمیت اربابشو دید لحظهای خیره به پشت سر بکهیون مکث کرد:
-مادرم همراه ایشون توی اتاقشون هستن. جای نگرانی نیست، ساعت خوابشون نزدیکه پس مادرم کنارشون میمونن تا...
و بکهیون که انگار هیچ چیز دیگهای جز این اهمیت نداره، قوطی نقرهای رو به دست خدمتکارش داد و سمت چانیول که همون موقع تماسشو تموم کرده بود رفت. شیزوکا که جملشو نصفه رها کرده بود، حدسی راجب قصد بکهیون نداشت چون بعداز اینکه چانیول اون حرفارو بهش زده و رسما اعلام کرده بود که متوجه پنهان کاریهاش شده، ایدهای نداشت که بکهیون حالا میخواد چکار کنه. از طرفی دختر ژاپنی از همون اولشم با این ملاقات مخالف بود چون خوب میدونست بکهیون چرا پذیرفته که چانیول رو ببینه و این بشدت اعصابشو بهم میریخت.
YOU ARE READING
Undertaker (COMPLETED)
Fanfiction✫چانیول، یه بوکسر زیرزمینی 35 سالست که تو روسیه همه به اسم رایان میشناسنش و از بعد تصادف پارسالش، دنبال گذشتش و شخصی که از بعد تصادف فراموشش کرده میگرده. ✫بکهیون، بهترین بالرین و پاتیناژکار 28 ساله روسیهست که به جز رنگ موهاش، انگار صورت و لحن و رف...