دفعه قبل که به موزانایت اومده و رئیس لایگر رو ملاقات کرده بود، این مرد هوشیاری کاملی نداشت اما اینبار ادوارد از دیدن بوکسر موردعلاقه‌ی همسرش ابراز خوشحالی کرد و برای موندن و شریک شدن جشن امشب بهش اصرار کرده بود و مدام گفته بود شاید چانیول به یاد نیاره اما بکهیون همیشه خودشو برای مسابقه­‌هاش میرسونده چون طرفدار پروپاقرصش بوده. خجالت­‌آور بود؛ و نفرت­‌انگیز!

چانیول کت چرمشو هنوز از تن خارج نکرده بود چون زیرش فقط تیشرت مشکی داشت و علاقه­‌ای به یه مکالمه قوی با مرد جلوش هم نداشت پس وقتی میوما فنجان­ه‌ای قهوه رو جلوشون گذاشت، با تکون دادن یکی­‌از مهره‌های قرمزش جواب داد:

-در روسیه ما نمیتونیم دعوت شام سال نور رو به راحتی رد کنیم. شما بهتر میدونید قربان.

بدون نگاهی به بکهیون، انگار دقیقا خطاب به اون و نگاه برّنده­اش توضیح داد بود. پسرکوچکتر لبخندای زورکی میزد چون همسرش خیلی خوشحال و سرحال بدون اینکه ناگهانی برگشتنش و حضور دوباره­‌ی چانیول اینجا موضوع عجیبی باشه لبخندهای بزرگ میزد. رئیس لایگر با این عنوان و موقعیت، دقیقا چرا غریبه‌ای مثل چانیول رو به مهمونی خانوادگی دعوت کرده بود؟

شک نداشت کیونگسو لقب مهمان ویژه رو تو گزارش دفعه پیش به رئیسش روی چانیول گذاشته. همین منشی لعنتی که با چشمای مرگبارش کنار مَستر ایستاده بود و فشار فضارو روی بکهیون بیشتر میکرد. حقیقت این بود که بکهیون از حالتای آروم همسرش بیشتر از بقیه مواقع میترسید و تو این لحظه رفتارای ادوارد زیادی آروم بودن!

اما مرد روسی که خودشو پادشاه شطرنج معرفی کرده بوده و روی پیشنهاد بازی اصرار ورزیده بود، بنظر خیلی هم خوشحال میرسید و چشمای سبزشو با نیشخند جذابی روی تخته میچرخوند تا درآخر یکی از قلعه­‌های قرمز چانیول رو از تخته بیرون انداخت:

-یه عده میگن شطرنج شکنجه­‌ی ذهنیه...اما من واقعا از مردایی که شطرنج بازی میکنن خوشم میاد! اونا یه تجسم واقعی و رئالیسم از زندگی دارن! کسایی که به حقایق واقفن؛ وگرنه نمیتونن پشت این میز بشینن! کسایی که بارها ترجیح دادن جای مهره­‌های این تخته میبودن و زندگی آغشته به قانون­‌های شکسته­‌نشدنی میچشیدن!

و با همون نیشخند روی لباش، آرنجاشو روی زانو پایه کرد و نگاهشو روی مهره­‌ها نگه داشت:

-یه زندگی مثل رژه­‌ی کوچیک و منظم روی این میز. ما نقشه میریزیم اما اجراش مشروط به حرکتاییه که رقیب انجام میده...این رقیب تو زندگی همون سرنوشته و کسی که با سرنوشتش نجنگه نمیتونه رو این میز بمونه! بازی­ای که فقط به بردنه!

چانیول چیزی نگفت و تنها با چشمایی تنگ شده گوش داد. پیرهن سفید ادوارد که دکمه های بالایی یقه‌اش رو باز گذاشته و آستیناشو بالا زده بود به جذابیت مرد اضافه میکرد. ساق دستاش بیرون از آستین، ردی از سوختگی داشتن و صدای بکهیون تو سر چانیول پیچید.

Undertaker (COMPLETED)Where stories live. Discover now