-هی! این چه وضع استقباله کلاغ سیاه؟

چانیول بی‌حوصله و خواب‌آلود چرخید و با باز گذاشتن در، داخل برگشت:

-شاید چون یکی که مود خوبی داشته ساعتشو برای شیش صبح کوک کرده.

لوهان که تازه متوجه شد اصلا به ساعت نگاه نکرده بوده به زحمت خندید و داخل اتاقی که فقط با لامپ کوچیک وسط سقف روشن شده بود اومد:

-انقدر زود صبح شد؟ من که فقط یه چرخ رولت و با کلی شمش طلا روش یادم میاد. این برخورد خوبی با یه برنده بزرگ نیست آقای پارک!

چانیول درحالی که خسته و بی‌اهمیت به طرف تختش که همین الان ازش جدا شده بود میرفت، دستی به موهای کوتاه و مشکیش کشید که صدای خرخری درست کرد:

-فقط یه احمق از اینکه رسما عضویت جهنمو گرفته انقدر خوشحال میشه.

-و ما قراره از این به بعد دوتایی تو این جهنم آتیش بسوزونیم!

مرد چشماشو چرخوند و درحالی که خمیازه بلندی از بدخوابی میکشید روی تختش نشست. تمام دیشب رو از بعد رفتن بکهیون سعی کرده بود بخوابه اما معده خالی و ضعف جسمی و روحیش باعث شده بود فقط کابوسای بیشتری ببینه که الان هیچکدوم رو حتی بیاد نداشت. گوشاش از صدای تیراندازی تو کابوساش درد میکرد و حداقل ده­‌بار از یه­‌جایی کوفتی پرت شده بود که نفسشو بند بیاره. میتونست حدس بزنه چشماش تا حد خون­‌مردگی قرمز شدن.

لوهان به تختی که مرد روبه‌روش روش نشسته بود نگاه کرد و با قلبی که ناگهان فشرده شده بود به آرومی مشغول درآوردن کاپشن پفی قرمزش شد. درهر زمان دیگه‌ای از چانیول بابت جواب ندادن به پیامش و اینکه برخلاف توصیه‌اش دیشب دیروقت از زیرزمین نرفته بازخواستش میکرد اما حالا جرئتش رو نداشت.

از طرفی به همون اندازه که لوهان روی واکنش­ها و حالتای دوستش دقیق شده بود، چانیول از لحظه ورودش تقریبا حالت حواس­‌پرت و کلافه‌ای داشت و حالا هم آرنجاشو روی زانوش پایه کرده بود و با پایین انداختن سرش حتی راجب میز بازی دیشب و برد عجیب و تقریبا غیرممکن دوستش هم نپرسیده بود. لوهان درحالی که هنوز به چهره جدی و اخم‌آلود مرد نگاه میکرد خیلی طبیعی پرسید:

-چیزی خوردی؟ بنظر رنگت پریده میاد و حدس میزنم شب رو هم خوب نخوابیدی.

هرچند از جوابی که میخواست بگیره ترسید اما چانیول که بنظر میرسید ذهنش واقعا درگیر باشه فقط خیره به کف اتاق به خشکی جواب داد:

-من خوبم.

-میخوای از پایین یکم غذا بگیرم؟ به حساب من. از حالا دیگه نیازی نیست از طلبکارا فرار کنم. تا جایی که بشه...

- تو بکهیون تورگنیف رو میشناسی؟

چانیول با صدایی آروم و جدی حرفشو قطع کرد و سرشو سمت دوستش که طرف دیگه‌ی اتاق ایستاده بود بالا گرفت اما لوهان قسم میخورد تمام تلاشش برای آروم موندن با همون اسم مثل خاکستر مرده به صورتش پاشید و تنشو لرزوند. میخکوب سرجاش نامحسوس انگشتاشو توی کاپشنی که روی دستش انداخته بود چنگ کرد. صورتش هیچ حسی رو بروز نمیداد و بدون اینکه جوابی بده به مرد خیره موند چون نمیدونست این یه استفهام انکاریه که اون مرد میخواد باهاش تسلیمش کنه یا چی.

Undertaker (COMPLETED)Where stories live. Discover now