🌊𝐏𝐚𝐫𝐭𝟏𝟒🌊

4.7K 838 152
                                    

دو روز بعد....





یونگی و جونگکوک درحال جون کندن و درست کردن غذا بودن...


جیمین مشغول عوض کردن کانال های تلویزیون بود...

البته تهیونگ هم روی پا هاش سرش و گذاشته بود و با دقت زیاد به کانال هایی که عوض میشد نگاه میکرد...

¥جیمینااااا،بیا کمک!!‌

با داد یونگی جیمین اروم بلند شد.

^اگه میخواستم خودم درست کنم به تو اون
جونگکوک الدنگ نمیگفتم!

_هی من رئیستم!

^کارخونه و شرکت بیبی!اینجا رئیس منم...

جیمین با قر قر سمت همسر و دوستش میرفت تا غذا و درست کنه!نه یک تیکه گوه سوخته!

تهیونگ با دقت به تلویزیون و زن برهنه ای که پخش میشد نگاه کرد...داشت چش میشد؟

مگه همیشه توی دریا همه موجودات بدون لباس نبودن؟

موج از درد به پایین تنه اش رسید!

دستش و اروم روی دیکش گذاشت...

خیلی درد میکرد!

ناله ارومی کرد....واقعا چش شده بود؟!

نکنه مریضی گرفته بود!

_جونگ....کوکی!....

یونگی اروم از آشپزخانه بیرون اومد و تهیونگ و توی وضعیت بدی دید!

¥ج...جونگکوک!بیا تهیونگ یه مشکلی داره!

جیمین آهسته پشت یونگی ضاهر شد...

متعجب به تهیونگ نگاه کرد!

اون بچه تحریک شده بود؟

^جونگکوک!ک...کمک!

جیمین دست یونگی رو کشید و به زود به اشپز خونه بردش...

_چی شده!؟

^برو خودت ببین!

جونگکوک گره پیشبند و باز کرد و آهسته از اشپزخونه خارج شد...

_تهی....تهیونگ!چی شده!

ترسیده سمت تهیونگ دوید!

به تلویزیون نگاه کرد و تقریبا همه چیز و فهمید....
پورن؟واقعا؟

تهیونگ و روی دستاش بلند کرد و به اتاق برد...

_تهیونگ؟خوبی؟

+ج...جونگکوک...

با گذاشته شدن روی تخت مقداری مایع ابی رنگ از مقعدش جاری شد‌...

ترسید!

_تهیونگ این چیه؟!!!!

+نمی....دونم!

𝐀𝐜𝐫𝐨𝐬𝐬 𝐭𝐡𝐞 𝐬𝐞𝐚||𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Where stories live. Discover now