part 9

2K 304 40
                                    

-سنگ،کاغذ،قیچی

-سنگ،کاغذ،قیچی

کنار یه فواره اب که دقیقا وسط پارک قرار داشت نشسته بودیم و از روی بیکاری داشتیم بازی میکردیم،تا الان که دو یک به نفع من بود،اگه این بار رو هم میبردم این جانگکوک بود که باید تنبیه میشد

-نههه

با خوشحالی از سرجام بلند شدم و درحال تکون دادن مشتهام توی هوا گفتم

-من بردم جئون جانگکوککک

چشم غره ای رفت و گفت

-حالا یجور رفتار نکن انگار هسته اتم کشف کردی

خنده ای کردم و دوباره سر جای قبلیم نشستم

-خب حالا وقت تنبیهته

-میخوای برات چیکار کنم؟

دستم رو زیر چونم گذاشتم و با در آوردن صدای هوم مانندی مشغول فکر کردن شدم

-دلم میخواد تنبیهای تورو تلافی کنم اما دلم نمیاد

-یجور میگه تنبیه هرکی ندونه فکر میکنی شکنجش کردم

-توی این هوای سرد بردن سرم زیر آب کمتر از شکنجه نبود

شونه ای بالا انداخت

-حقته این در ازای انگشت کردن بستنی اون دختره بود

با فکر کردن به اون اتفاق خنده ارومی کردم

-حالا بیخیال گذشته بزار به حال فکر
کنم...اوم...چشماتو ببند

با ابروهای بالا رفته پرسید

-چشمام؟اما چرا؟

-تو بند و کاریت نباشه و...تا وقتی که نگفتم هم بازشون نکن

-خیلی خب

با این حرف سر جاش صاف نشست و چشماش رو بست
راستش هیچ ایده ای درباره تنبیهش نداشتم و همینجوری بهش گفته بودم چشماشو ببنده...حداقل اینجوری یه فرصتی برای بررسی اون صورت دوست داشتنی برام پیش اومده بود،تمام اجزای صورتش رو از نظر گذروندم،نوک بینیش بخاطر سرما کمی قرمز شده بود
با یه لبخند دستمو دراز کردم و انگشتمو به نوک دماغش زدم
کمی توی جاش پرید

-چیه؟

-قرمز شده

-شاید بخاطر اینه که سرده؟

-خب چرا زودتر نگفتی که سردته؟

با گفتن این حرف دستم رو سمت شال گردنم بردم و بازش کردم،از فکر اینکه قرار بود شالم بوی جانگکوک رو بگیره لبخندی زدم،بوی تنش...خیلی خوب بود...تنش بوی وانیل میداد
کمی سر جام جابجا شدم و اروم اروم بهش نزدیک شدم
با کم‌ کردن فاصلمون سرم رو جلو بردم و بینیم رو به گردنش نزدیک کردم و با این کارم دوباره اروم لرزید

-چی شده؟

-خوش بویی

بخاطر حرفم لبخندی زد و همین باعث شد نگاهم که تمام مدت سعی در کنترلش رو داشتم سمت لبهاش که بخاطر سرما از همیشه قرمز تر بنظر میرسید کشیده بشه
از اون زمان تا حالا تمام مدت فکرم پیش این لبها و طعمشون بود،همش با خودم جنگ داشتم برا لمس نکردن دوبارشون
اما شاید الان بتونم به بهونه تنبیه دوباره ببوسمشون نه؟
سرم رو تکون دادم تا افکار پوچم دور بشم و شالم رو دور گردنش انداختم،از عکس العملی که توی هوشیاری ممکنه از خودش نشون بده میترسم اما یه روزی این کارو امتحان میکنم
با بستن شال نگاه اخری به لبهاش انداختم و با وارد کردن ضربه ای با انگشت شست و اشارم به پیشونیش دوباره سرجای قبلیم برگشتم

-آی

با ضربه ای که به پیشونیش زدم بالاخره چشماش رو باز کرد و مشغول مالیدن اون ناحیه با کف دستش شد

-یجور رفتار نکن انگار شهید شدی

-خب درد اومد وحشی

نیش خندی زدم و گفتم

-میخوای بوسش کنم خوب بشه؟

با این حرفم کمی به چشم هام زل زد و بعد سرش رو پایین انداخت
درسته به حالت شوخی گفته بودم‌اما واقعا دلم‌میخواست اینکارو انجام یدم!برای بهم زدن جو بینمون گفتم

-گرسنت نیست؟من که خیلی گشنمه بیا بریم یه چیزی بخوریم

با اتمام حرفم بلند شدم و با کشیدن دستش اون رو هم بلند کردم
همینطور که درحال قدم‌ قدم زدن بودیم‌ تمام مدت حواسم پیش اون بود که داشت تمام تلاشش رو برای هماهنگ کردن قدم هامون میکرد
خنده ای کردم و سرم رو سمتش چرخوندم

-چیکار میکنی؟

-خب حوصلم سر رفته

-یکم صبر کن الان میرسیم

-مگه قراره بریم شهر بازی؟داریم میریم رستوران

دستاش رو بالا اورد و به هم مالیدشون

-سرده؟

سرش رو برای تایید تکون داد
با کمی مکث و تردید دستم رو دراز کردم و یکی از دستهاش رو گرفتم

-چیکار میکنی؟
-مشخص نیست؟اگه دستمو بگیری گرم تر میشه

-پس اونیکی دستم چی

خنده ارومی کردم و بدون توجه به حرفش اون دستش که توی دستم بود رو داخل جیب پالتوم گذاشتم و خداروشکر کردم که پالتوش هیچ جیبی نداره

-میگم یه فکری دارم

با صدای هوم‌ مانندی نگاهشو به من داد

-اگه میخوای دستت گرم بشه بکنش تو شلوارت

-نهه اونوقت کونم یخ میکنه

سرم رو تکون دادم تا افکارم متفرق بشن چون فکرم داشت سمت باسنش میرفت...باسن گرد و خوش فرمش!

-بیخیال الان میرسیم،داخل رستوران گرمه

سرش رو تکون داد و دوباره نگاهش رو به اطراف داد
/////
دیگه چیزی تا اخراش نمونده🥲

ONLY TODAY[TAEKOOK,VKOOK]Where stories live. Discover now