اینکه نميدونستم امروز هم زنگ اول علوم داریم رو گذاشتم پای فراموشیم،اینکه معلم دوباره همون درسای دیروز رو تکرار کرد هم گذاشتم پای دوره کردن اما اینکه زنگ دوم هم مثل دیروز تاریخ داشته باشیم دیگه خیلی عجیبه
-خب همونجور که براتون گفتم اخرین پادشاه چوسان...اوه
خانوم لی میخواست با ماژیک توی دستش توضیحات رو روی تخته بنویسه که ماژیک از دستش پایین افتاد و اروم خم شد تا از روی زمین بگیرتش
هوبی که پشتم نشسته بود به جلو خم شد و با زدن ضربه ای به پشتم اروم دم گوشم گفت-اوه پسر نگاه کن چه منظره ای برامون به نمایش گذاشته
با تعجب سرم رو به عقب چرخوندم و نگاش کردم،اخم کمرنگی کرد و گفت
-چیه؟چرا اونجوری نگام میکنی
-ساکت بچه ها
ثانیه هایی با دهن نیمه باز بهش نگاه کردم و جوابی بهش ندادم...یعنی نمیدونستم باید چی بگم...چون برام خیلی عجیب بود بخاطر همین سرم رو دوباره اروم سمت تخته و معلم برگردوندم
***
به اخرین پودینگ موجود نگاه کردم و مثل دیروز اونو توی سینیم گذاشتم و اروم به سمت میز حرکت کردم-وای خدا هنوز باورم نمیشه زنگ قبل اون اتفاق افتاد
-خدا خیلی دوسِت داره که باعث شد اون صحنه رو ببینی
همینجور که با تعجب نگاهشون میکردم با تردید پرسیدم
-آم بچه ها...دارین درمورد چی صحبت میکنین؟
جیمین با لبخند نگاهم کرد و گفت
-داریم درمورد خانوم لی و کونش حرف میزنیم تهیونگ،تو که میدونی هوبی روش چه کراشی
چشام تا اخرین حد گشاد شدن،اخه چطور امکان داشت اتفاقات دیروز بدون هیچ تغییری دوباره تکرار بشن؟
-پس بگو-
بین حرف جین پریدم و پرسیدم
-بچه ها،امروز چند شنبست؟
-سه شنبه...چرا؟
با شنیدن حرفش احساس بدی کل وجودم رو فرا گرفت بدون توجه به بچه ها و نگاهشون که روی من بود بدون هیچ حرفی خیلی اروم از پشت میز بلند شدم و خواستم از اون مکان دور بشم که صدایی مانعم شد
-هی تهیونگ کجا میری؟ چیزی شده؟
به سمت صدا بر نگشتم و همینطور که داشتم از میز و بچه ها فاصله میگرفتم دستم رو بالا اوردم و به نشونه منفی تکون دادم
***
شیر آب رو باز کردم و چند باری به صورتم اب پاشیدم
دستام رو به سینک دستشویی تکیه دادم و نفس نفس زنان به تصویر خودم توی اینه نگاه کردم-چه اتفاقی داره میوفته؟چطور امکان داره امروز سه شنبه باشه درصورتی که دیروز بود؟نکنه...
YOU ARE READING
ONLY TODAY[TAEKOOK,VKOOK]
Random[فقط امروز] تو همیشه بودی،حتی توی لحظاتی که حضورت رو احساس نمیکردم هم نگاهت روی من بود و به فکرم بودی اما...چرا من باید یک روز رو چندین بار زندگی میکردم تا بالاخره پیدات کنم؟ {اتمام یافته} کاپل اصلی:ویکوک کاپل فرعی:؟؟؟ ژانر:مینی فیک،فانتزی،رمنس،اسم...