◎یرهَینمَاِلمهکوگبِ!

Start from the beginning
                                    

وقتی خدمتکار بهش مشروب تعارف کرد لیوان رو برداشت و تشکر کرد ,
ولی حواسش بود تا ازش ننوشه...

به پیست رقص خیره بود و گاهی اطرافو می پایید

اما وقتی کسی کنارش نشست و گونش بوسیده شد با شوک چرخید و نایل رو دید که با لبخند گنده ای نگاهش می کنه

اومد دهنش رو باز کنه که نایل دستش رو روی بینیش گذاشت و دستش رو جلو آورد تا تنها باهاش دست بده

هری دستش رو گرفت و محکم فشرد

"تو اینجا چیکار میکنی!"

ولی نایل بدون اینکه چیزی بگه از جاش بلند شد و همینطور که عقب عقب توی جمعیت گم میشد حتی به هری فرصت نداد از جاش بلند شه!

هری ایستاده بود و سر جاش خشکش زده بود
نمی دونست چیکارکنه...

اما کاغذ سفید توی دستش رو فشرد و به هوای خوردن مشروبش سمت میز چرخید و کاغذ رو با دستش رو لبه میز گذاشت

همینطور که مشروبش رو توی لیوان می چرخوند و لیوان رو الکی به لباش می کشید,
با یه دست کاغذ رو باز کرد و یه کلمه رو با تعجب خوند

"پشت بوم"

لیوان مشروبش رو روی میز گذاشت و کاغذ رو توش انداخت

چرخید سمت جمعیت و از هیجان بدنش می لرزید

سمت آسانسور که دقیقا روبه روش بود و کلی باهاش فاصله داشت, و هری باید کل این افرادی رو که جلوش دو نفره می رقصیدن رو کنار میزد چرخید

مشتش رو فشرد و سمت جمعیت حرکت کرد

سعی کرد از بینشون رد بشه و بقیه رو کنار میزد

تا اینکه کمرش توسط یه نفر گیر انداخته شد و چرخونده شد

لیام سریع یه دست هری رو روی شونش گذاشت و دست دیگش رو گرفت و بالا نگه داشت

و دست خودش رو دور کمرش پیچوند

هری که خشک شده بود فقط با لبایی که بی صدا باز و بسته میشدن نگاهش کرد

"پسر تو خیلی هیجان زده ای,ریلکس! کسی نباید چیزی بفهمه!"

با لبخند گفت و شروع کرد به رقصیدن مثل بقیه

هری هم همراهیش میکرد و میدید که توی صف مثل بقیه می رقصن...

"تو اینجا چیکار می کنی؟"

○DeMiurGe◎Where stories live. Discover now