•ꪶPART 20⛓

10.6K 1.1K 72
                                    

+ دوستم...لوهانو میخوام
چانیول ابروی چپش رو بالا انداخت،لپ تاپش رو بست و بعد از قفل کردن انگشتاش توی هم به آرومی زمزمه کرد:
- بشین و بهم بگو چرا
بکهیون همونطور که مینشست جواب داد:
+ دلم براش تنگ شده
- این اصلا کافی نیست،دلتنگی،عشق و دوست داشتن هیچ معنایی ندارن بکهیون...چرا به این احساسات زودگذر بها میدی؟!
+ اما م...
- فکر کنم قبلا راجب اعتماد به آدما صحبت کرده بودیم بکهیون
چانیول با لحن هشدار دهنده‌ای گفت و بکهیون به سرعت اخماش رو توی هم برد.
+ من هیچوقت از اعتماد بهش پشیمون نشدم ددی
- درسته نشدی شاید چون رفتن زیر اون پسره رو دوست داشتی و خب اگه ادامه پیدا میکرد معلوم نبود الان زیر کی بودی!
چانیول با بیرحمی گفت و بکهیون تنها چند لحظه با بهت بهش خیره شده بود،چطور میتونست انقدر راحت خوردش کنه؟
چرا گاهی با رفتاراش کاری میکرد که فکر کنه واقعا ارزشمنده و گاهی فکر کنه مثل یه تیکه آشغاله؟
مردمکای غمگینش رو از چانیول گرفت و به دستای لرزونش داد،بعد از چند لحظه که به سختی بغضش رو قورت داده بود گفت:
+ اگه قرار نبود چیزی رو که میخوام بهم بدی لازم نبود ازم بپرسی
به آرومی گفت،از جاش بلند شد و با شونه‌های آویزون سمت اتاقش راه افتاد.
دلش میخواست بره توی اتاق،در رو قفل کنه و برای چند سال اونجا زندگی کنه و وقتی دوباره در رو باز میکنه جای دیگه ای رو ببینه...شاید یه خونه‌ی کوچیکتر با دیوارای روشن تر،آشپزخونه‌ی بزرگتر،یک زندگی معمولی و شاید بدونِ پارک چانیول...
دستش روی دستگیره بود که دست بزرگ چانیول روی دستش قرار گرفت و گرمای دستش روی پوست سردش باعث شد با وجود ناراحتیش دستش رو عقب نکشه.
- بکهیون
بکهیون سرش رو بالا برد و به چشمای جدی چانیول خیره شد،هنوز هم شونه‌هاش آویزون و چشماش غمگین بودن.
- باشه...میتونین بازهم همو ببینین البته این تا وقتیه که دوباره اون اتفاق تکرار نشه و یادت باشه چرا انجامش دادم...دیدنِ پارک بکهیونی که همیشه مثل یه گربه دنبالم راه میاد و انقدر حرف میزنه تا با بوسه ساکتش کنم خیلی بهتر از دیدنِ یه گربه‌ی افسرده‌ست
با لبخند کوچیکی گفت و بکهیون برای دومین بار توی اون روز با بهت بهش خیره شد،الان بهش لبخند زده بود؟
چطور انقدر زود تغییر میکرد؟
یکبار طوری باهاش حرف میزد و بهش اخم میکرد که فکر کنه هیچ حقی برای زندگی نداره و دقیقا چند لحظه‌ی بعدش حسی بهش میداد که لبخند بزنه،احساسی که باعث میشد برق چشماش برگردن و لب‌هاش کش بیان.
+ پس شمارشو بهم بده ددی
بکهیون بعد از چند دقیقه که از بهت خارج شده بود با لبخند شیرینی گفت و چانیول اخم کمرنگی کرد.
- گفتم که شمارشو عوض کرده
+ عوض کرده و امکان نداره تو نداشته باشیش ددی
بکهیون با زیرکی گفت و چانیول کلافه نفس عمیقی کشید.
- لعنت به گربه‌ های باهوش
.....
پشت میز نشسته بود و بی توجه به شکایتای مامانش با سر و صدا با گوشیش بازی میکرد،اصلا دوست نداشت با مادرش سر یک میز باشه اما بخاطر بحث اخیرشون که مادرش بخاطر نبودش و احساس تنهاییش ازش شکایت کرده بود مجبور به این کار شده بود و حالا هم جوری رو به روش نشسته بود که انگار مادرش وجود نداره!
- با توام لوهان زودتر صبحانتو بخور تا بیشتر از این دیرت نشده
+ امروز نمیرم مدرسه،میخوام برم کتابخونه
- چی؟ کی بهت این اجازه رو داده؟
با دیدن شماره‌ی ناشناسی که باعث قطع شدن بازیش شده بود اخماش رو توی هم برد و تماس رو قطع کرد،عادت به جواب دادن شماره‌های ناشناس نداشت چون یا یه عده احمق بیکار بودن یا بچه‌های مسخره‌ی مدرسه.
- جواب منو بده
مادرش گفت و لوهان همینطور که برای بار دوم تماس رو قطع میکرد فریاد زد:
+ اه احمق مزاحم
مادرش برای چند لحظه با بهت بهش خیره شد و بعد از اون همونطور که اخم میکرد فریاد زد:
- حالا من شدم مزاحم؟ چی برات کم گذاشتم که اینطور باهام حرف میزنی؟
لوهان بی توجه به مادرش درحالیکه کلافه و عصبی بنظر میرسید تماس سوم رو وصل کرد و با پیچیدن صدای آشنایی توی گوشش با تعجب سرش رو بالا آورد و به صورت عصبی و ناراحت مادرش چشم دوخت،قطعا اگه مادرش میفهمید بکهیون بهش زنگ زده دعوای دیگه‌ای درست و مجبورش میکرد برای همیشه از بکهیون فاصله بگیره.

Hey Little,You Got Me Fucked Up [S1_Completed]Where stories live. Discover now