Chapter 45

1.1K 165 54
                                    

داستان از نگاه هری
توی این‌ مدت یه‌ جورایی تینا شده بود مدیر برنامم...
یعنی اگه‌ کسی در رابطه با موزیک باهام کار داشت باید به اون میگفت...و اگه اون تایید میکرد من باید اون کارو انجام‌ میدادم...
تا این که تینا بهم گفت :: هری..برای مصاحبه دعوت شدی...زنده از شبکه ی چهار...

هری_واقعا؟
اولین مصاحبم...نمیدونم می خوان چی ازم‌ بپرسنو خب مطمئنن منم تو برنامه ی زنده اصلا راحت نیستم...

تینا_برات قبولش کردن...

هری_تو نمیدونی قرار چیا بپرسن...

تینا_نه...فقط چیزی داری که دوست نداشته باشی راجبش ازت بپرسن...

یکم فکر‌‌ کردمو گفتم :: نه...
اون برنامه برای دو روز دیگه بود...
اما من از الان براش استرس گرفتم...

روز مصاحبه

مجری_ما امروز یه‌‌ مهمون ویژه داریم...کسی که اولین موزیک‌ ویدیوش و اهنگش در هفته ی اول در رتبه ی اول جدول بیلبورد قرار گرفت و الان هم مشغول ضبط اولین البومش...خانوم ها اقایون هری استایلز...

من وارد شدمو میتونم بگم تمام وجودم پر استرس بود...
این اولین تجربمه...
از جمعیت که برام دست میزدن تشکر کردمو‌‌ بعد نشستم...

هری_سلام..

مجری_سلام هری..چه طوری؟

هری_عالی..ممنون..

مجری_ما خیلی خوش حالیم که تورو اینجا داریم...

هری_مرسی که دعوتم کردید...این ا‌ولین تجربمه...خیلی برام عجیبه...

مجری_خوبه‌ که‌ اولین خاطرت رو با ما داری..خب...بهمون بگو از کجا شروع کردی؟چی شد که شروع کردیو فکر‌کردی موفق میشی؟

هری_خب من اول فقط گیتار میزدم تا این که یه روز برای دوستام خوندم...همه خوششون اومده بود...اون موقع من بیش تر رو‌صدام کار کردم...فکر‌میکنم خیلیا منو به عنوان پسری که روی پله های سینما گیتار میزد بشناسن...

همون‌ موقع یه عکس از من روی صفحه اومد...روی پله های سینما...

مجری_هری فکر‌ نکنم دیگه بتونی بری اونجا...چون کلی طرفدار جمع شده...

هری_دلم براش تنگ میشه..

مجری_کسی هم کمکت کرد؟

هری_راستشو بخوای من همه ی اینا مدیونه یه نفرم...اون خیلی کمکم کرد...من حتی پولی برای ضبط اهنگ نداشتم اما اون وقتی صدامو شنید گفت که می خواد بهم کمک کنه...من هنوزم‌ نمیدونم چه طور باید جبران کنم...

مجری_هری...بذار بدونیم...اون شخص دوست دخترته؟

من خندیدمو گفتم :: اره...

مجری_چند وقته با همید؟از زندگیه شخصیت بگو!!

هری_ما تقریبا سه ماه فکر‌ میکنم که با همیم..تینا خیلی خوبه...همیشه کنارم‌ بوده و کمکم کرده....در هر شرایطی...

مجری_زندگیت قبل از تینا چی؟اگه میتونی یه بیوگرافی برامون بگو...

هری_من قبل تینا مشکلات زیادی رو‌تحمل کردم...کسایی بودن که بهم اسیب زدن اما الان خوبم...
واقعا نمی‌خواستم جواب کاملی بدم...

مجری_تو بیست و یک سالته!! توی این بیست و یک سال چه تجربه هایی رو کسب کردی؟

هری_هرچی که فکرشو بکنی...من تا اخر شب کار میکردمو پولی برای درمان مادرم نداشتم...من از خیلی از ادما بی معرفتی دیدم...کسایی که فکر‌میکردم دوستم بودنو باهام میمونن..

مجری_حالا بیا یکم از همکاریت با سلنا گومز حرف بزنیم...چه طو بود؟

هری_فوق العاده...واقعا نمیتونم توصیفش کنم...من حتی خبر نداشتم...و وقتی رسیدم به استودیو فهمیدم که سلنا منتظرمه...این استرسمو صد برابر کرد...

داستان از نگاه النا
اونا با هری خداحافظی کردن...
هری باز منو تحت تاثیر خودشو حرفاش قرار داد...

*کسایی که‌ فکر میکردم دوستم هستنو باهام میمونن*

*قبل از تینا مشکلات زیادی رو تحمل کردم..*

تمام حرفاش مثل یه خنجر تو قلبم فرو میرفت...
اما حیف که ‌کاری از دستم بر نمیاد..

GuitaristWhere stories live. Discover now