Chapter 8

1.4K 194 17
                                    

ساعت هشت صبح و من باید تا دو ساعت دیگه کنار سینما باشم...
یه دوش پنج دقیقه ای گرفتمو بعد موهام رو‌ خشک کردم..
رفتم ‌سراغ کمد لباسام..
یه شلوار جین پوشیدم و دنبال تی شرت میگشتم که یه‌پیرهن پیدا کردم.
سفید با گل های ریز ابی بود..شلوارم‌رو‌در اوردمو
اونو پوشیدمو موهام رو‌ باز گذاشتمو ریختم دورم..
خیلی کم‌ ارایش کردم و از اتاقم رفتم بیرون..
یه لیوان قهوه خوردمو بعد از خونه زدم بیرون..
ده دقیقه بعد من روی پله های سینما منتظر هری نشسته بودم...و بالاخره اون تقریبا بیست دقیقه به یازده پیداش شد..

رفتم سمتشو و گفتم
النا- تو منو بیش تر از نیم ساعت منتظر گذاشتی

هری-سلام..خوبم تو چه طوری؟

النا-اصلا شوخی نمی کنم..

هری-اره ببخشید متاسفم

النا-خب حالا باید کجا باید بریم؟

هری-بیا بریم پیش دوست من...اون مغازه داره و من میتونم ازش تخفیف بگیرم.

النا-باشه...با ماشین؟یا پیاده؟

هری-نمیدونم...تقریبا نیم ساعت پیاده روی داره..

النا-خب کمه...میتونیم پیاده بریم..
من دنبال هری میرفتمو ‌ما بعد از یه ساعت به پاساژ رسیدیم.

النا-هری تو واقعا تو محاسبه ی زمان مشکل داری..
هری به حرفم‌ خندید و ما‌ وارد پاساژ شدیم..
از کنار هر مغازه ای که رد میشدیم‌ همه ی مردم اونجا چه ‌پیر چه‌ جوون با هری سلام‌ علیک می کردن...این برام عجیب بود..اوه اون واسه خودش یه باند داره..

و‌‌ همین طور اونجا پر ساز های مختلف بود..پیانو،ویالون،گیتار..
گیتارهای رنگارنگ...قهوه ای..قرمز..صورتی..

هری وارد یه مغازه شد و منم پشت سرش وارد شدم..
مغازه دار روی یه صندلی پشت به ما نشسته بود..

هری-یه گیتار برای یه اماتور می خوام..تخفیفش هم بده..

فروشنده تا صدای هری رو شنید سریع برگشت..
اون یه پسر جوون با موهای بلوند و چشم های ابی بود..

فروشنده-هری...خیلی وقت بود ندیده بودمت پسر..
اون بلند شد هری رو بغل کرد...

هری-نایل..دلم برات تنگ ‌شده بود...

نایل-منم همین طور...بیش تر از سه ماه بود که ندیده بودمت..خب...چه سازی می خواستی؟

هری-یه گیتار برای یه اماتور..تازه‌ کاره...

نایل-Acoustic Guitar ؟؟
رفت سمت گیتار ها

هری-اره

نایل-قیمت مهمه؟

هری برگشت سمت من..

النا-نه‌ خیلی

نایل-اوه سلام..ببخشید من حواسم به هری بود.

النا-مشکلی نیست.

نایل-خب یکی هست..واقعا عالیه..درجه یک..4000 دلار..

هری-میشه مشخصاتش رو‌ بخونم؟
رفت سمت دفترچه ی گیتار ها و ورق زد تا رسید به گیتار مورد نظر نایل..

هری-اره خوبه...

النا-باشه...من که نمیشناسم..حتما خوبه‌ دیگه..

هری-می خوای رنگاش رو ببینی؟

النا-اره
دفترچه رو از هری گرفتم و به رنگاش نگاه کردم..
رنگ‌ معمولی که‌‌ همه ی گیتار ها دارند رو انتخاب کردم..
تقریبا قهوه ای خردلی..

النا-این؟

هری-اره..معمولی..
گیتار خود هری مشکیه

هری-خب..تخفییییییف..

نایل-باشه هری..3800 دلار

هری-اووووه...شوخی میکنی؟من این همه راه نیومدم که فقط 200 دلار تخفیف بدی...

نایل-نیم ساعت راه

النا-یک ساعت

هری-3400 چه‌ طوره؟

نایل-واو هری تو‌ می خوای من ورشکست بشم؟36000

هری-3500

نایل- باشه..قبول

واقعا؟این عالیه که تونست 500تا رو تخفیف بگیره..

نایل گیتار رو با جعبش از توی انبار اورد و داد دست هری..
هری بازش کردو چک‌ کرد که زدگی یا چیزه دیگش نباشه...
من پول رو دادمو بعد خداحافظی کردیم..

النا-کتاب نمیگیریم؟

هری-من‌ کتاب دارم..فقط دفتر نت می خوای..اونم خودم می گیرم برات میارم..حالا از کی شروع کنیم؟

..................................

خب...امشب دو بار اپ کردم..
شما هم رای و نظر بدید عشقاا❤❤
داستان چه طوره؟

GuitaristWhere stories live. Discover now