"𝖶𝖧𝖨𝖳𝖤 𝖮𝖱𝖢𝖧𝖨𝖣"

By Kimvenus227

71K 9.6K 3.8K

خب میریم که داشته باشیم: یه پسر ۲۴ ساله و به شدت کیوت و ساده دلمون که به خاطر هوش بالاش موفق میشه موسیقی رو د... More

"0"
"1"
"2"
"3"
"4"
"5"
"6"
"7"
"8"
"9"
"10"
"11"
"12"
"14"
"15"
"16"
"17"
"18"
"19"
"20"
یکم حرف؟
"21"
"22"
"23(end)"
"𝖶𝖧𝖨𝖳𝖤 𝖮𝖱𝖢𝖧𝖨𝖣"

"13"

2.6K 346 225
By Kimvenus227

تهیونگ با ناز و عشوه ای که داشت بله رو زمزمه کرد...
_ ارکیده ی سفید من؟
درو باز می‌کنی حرف بزنیم؟

تهیونگ نه بلندی گفت و پشت به در روی زمین نشست.
جئون خوب میدونست اون فسقلی دنبال چیه پس چی میشد اگر یکی از خواسته هاش رو برآورده میکرد ؟

_ارکیده من؟
جوجم؟
پیشی کوچولو ؟
با کوکیت قهری؟
اره اره ؟ میخوای نازتو بکشم ؟

تهیونگ خنده ذوق زده ای کرد و منتظر حرف های کوکیش موند.
_ولی من که مریضم دارم خسته میشم چیکار کنیم ارکیدم؟

تهیونگ با یادآوری زخم جئون زود بلند شد و در فندقی رنگ رو باز کرد و با نگرانی به جئون خیره شد.
ولی چند ثانیه نکشید که به دیوار کوبیده شد و لب هاشو اسیر لب هایی شد که چند روز پیش باعث عذاب کشیدنش بودند.

بعد از چند دقیقه که نفس های تهیونگ اروم تر شده بود ازش جدا شد و به صورت سرخ شده اش خیره شد که نفس نفس میزنه.

فاکی زیر لب گفت و زبونش رو روی لب های سرخ و باریکش کشید و به پسرکش زل زد.
اون چهره سکسی که نفس نفس میزنه.
اون سلیطه کوچولو که واسش رام شده بود.
بدجوری شیرین بود بدجوری.

لبخندی زد و با درد گرفتن جای بخیه اش هیسی زیر لب کشید و کمی روی صورت تهیونگ خم شد.
تهیونگ نگران از کمر کوکیش گرفت و به اتاق بردش و اروم روی تخت درازش کرد.
البته بماند که کوک کمی از وزنش رو روی پسر انداخته بود و رسما خودش بقیه راه رو رفته بود.

تهیونگ بعد از بستن در با اخم و دست به سینه روبه روی جئون وایساده بود و ازش توضیح میخواست.
_شکوفم میزاری توض...
+ نهههههه اول باید واسم توضیح بدی.
_ خب زندگی دارم میگم میزاری توضی....
+ حرفتو بزنننن

جئون به سیم آخر زد و با عصبانیت داد زد.
_ خب سلیطه نمیزاری حرفمو بزنممممم

تهیونگ که متوجه شده بود زیاده روی کرده سکوت کرد و بقیه حرف های پسر گوش سپرد.
بعد از توضیحات جئون و ناز کشیدن های مکرر بالاخره تهیونگ قانع شد و سکوت کرد.

تهیونگ با اخم و دست به سینه با فاصله از جئون نشسته بود و به پوزخند رو مخ کوکیش زل زده بود.
+اونجوری نخند.
_ چشم.
+ نگامم نکن.
_ چشم.
+ گمشو اصن.
_ چشم.

با فکری که به ذهنش رسید سرشو پایین انداخت و با بغضی که جدیدا هم خونه اش شده بود زمزمه کرد:
+ دوسم...داشته...باش.

جئون لبخند مهربونی زد و گفت:
_اونم چشم دیگه چی میخوای؟
دورت بگردم ارکیدم؟
+اوهوم.
_ میخوای عزیزت بکنم ، میخوای بشی عزیز کردم ؟
+ اوهوم.

جئون پوزخندی زد و گفت:
_ نه نشد دیگه.

تهیونگ با ترس سرش رو به شدت بالا برد و چهار دست و پا به سمت تخت رفت و از پایین به کوکیش زل زد.
+چ‌..چرا؟
کوک لبخندی زد و یکمی سعی کرد خودش رو بکشه بالا که باعث جیغ و داد عزیز کرده اش شد.

+ نهههههه...جیغغغغ...بشیننن..پا نشووو زخمتتتت
لبخند مهربونی به چهره پسرک زد و لپش رو نوازش کرد.
_جونم برات در میره که اینطوری مواظبمی.

لپ های تهیونگ به سرخی گل سرخ شد و خجالت اون رو در آغوش گرفت.
سرش رو پایین انداخت و چیزی نگفت.

روز ها می‌گذشت و می‌گذشت و و این تهیونگ بود که از جئون مواظبت میکرد.
روز هایی که کلاس داشت به دانشگاه می‌رفت ولی یه دو ساعت نکشیده برمیگشت و دوباره مراقبت از جئون رو شروع میکرد.

ولی یه مشکل اینجا وجود داشت.
زخم جئون بهبود پیدا کرده بود و این جئون بود که تایم بیشتری برای موندن تهیونگ می‌خرید.

نیم ساعت به اومدن تهیونگ مونده بود و این جئون بود که داشت با کل اکیپ و اکیپ مقابل نقشه دزدی بعدی رو میکشید.

تکیلای خنکش رو بالا داد و با اخم به جلو خم شد و دستش رو مانیتور لپ تاپ گذاشت و نقطه ای رو که دوربین های بیشتر داشت رو هدف گرفت.

_میبینید؟ دقیقا همینجا دوربین های زیادی داره و به شدت مشکوکه و حتی راه رویی که به اون اتاق وصل میشه حتی توی نقشه معلوم نیست.

یونگی اخمی کرد و لگدی به پای هوسوک زد تا حواسش رو بیشتر جمع کنه و به جئون گفت.
؛ منظورت چیه؟ یعنی یه راه رویه مخفی؟

جئون پوزخندی زد و سر پا ایستاد و کش و قوسی به بدنش داد و قلنج های کمرش رو شکوند و توجهی به چشم هایی که بهش اشاره میکردن نکرد.
_ دقیقا منظورم همینه.

نامجون هی ابرویی بالا مینداخت و اشاره ای به پشت سرش میکرد که جئون متوجه نمیشد و در آخر نامجون زمزمه کرد:
& تهیونگ...

جئون لبخندی زد و گفت:
_ اره بچه سادم ادا در میارم که حالم بده تا اینجا بمونه از حق نگذریم عجب دست پختی دار...
+ چی؟

جئون خشکش زد و به رو به رو خیره شد.
گل خوشگلش همه حرفاشو شنیده بود؟
اگر دیگه پیشش نمیموند چی؟

تهیونگ عصبی بهش خیره شد و میوه ها و آردی که خریده بود تا براش کیک بپزه رو روی زمین انداخت و با بغض به طرف در حرکت کرد.

جئون سریع به خودش جنبید و به سمت ارکیده اش حرکت کرد و از بازوش گرفت و به سمت خودش چرخوند بدون هیچ حرفی لب هاشو روی اون لب های پنبه ای گذاشت و خودش رو سیراب کرد.

اشک های تهیونگ صورتش رو پوشونده بود و سعی می‌کرد که از پسر جدا بشه و دیگه هیچ وقت اون پسر رو نبینه.

ولی جئون هیچوقت طبق برنامه های تهیونگ پیش نمیرفت و همیشه پر از سوپرایز بود و این همیشه باعث گیج شدن تهیونگ میشد....

از زیر پاهای تهیونگ گرفت و به سمت پله ها حرکت کرد و در بین راه برگشت و به هیونگ هاش گفت:
_خوشحال میشم اگر کاری نداشتین خونه رو خالی کنید چون من و پسرم یه کار نیمه تموم داریم.
و به سمت اتاقش حرکت کرد و در رو بست و قفلش کرد و تهیونگ رو روی زمین گذاشت.

تهیونگ خمار شده به چشم های پسر نگاه میکرد و منتظر حرکت بعدی پسر بود که با گذاشته شدن دست جئون روی دیک نیمه بیدارش ترسید و بالا پرید.

جئون دیکش رو توی مشتش گرفته بود و می‌مالید و باعث بدتر شدن حال تهیونگ میشد.
تهیونگ نفس های عمیق و ناله های ریزی میکرد که باعث بدتر شدن حال جئون میشد.

جئون پوزخندی زد و به پسر ریزه میزه اش گفت:
_هوم....پسرم می‌تونه یکم با کوکیش بازی کنه؟








سلامممم چطورید ؟؟؟
اینم یه پارت تقدیم شما البته پارت بعد فکر کنم بیشتر طبق میل شما باشه...
نظر یادتون نره و اینکه
باید بگم توی چنل تلگرام اسپویل میزارم از فیک
هههه بسوزید
خواستین تشریف بیارید...
بای بای

Continue Reading

You'll Also Like

139K 18.4K 70
دوتا دوست مجازی که کم کم عاشق هم میشن با یه اتفاق کات میکنن و دیگه خبری از هم ندارن و زندگی یکی ازونا تباه میشه.. چی میشه اگه در آینده اونا عضو گروه...
53.8K 13.4K 24
[Complated🏷] جئون جانگکوک به خوندن داستان های جنایی و معمایی علاقه زیادی داشت، معمولا تمام وقتش رو به جای درس صرف خوندن پرونده‌های حل نشده می‌کرد و...
882 133 13
[ سازمان ] سال 1572 پنج تا دوست صمیمی؛ پارک ، مین ، وانگ ، جئون و کیم به خاطر مرتکب شدن به یه اشتباه .... از اون موقع 450 سال گذشته و حالا قدرت از...
31.8K 3.5K 18
• خـلاصـه: جئون جونگ‌کوک، پسری با عطر بلوبری که در کنج تنهایی‌هاش، غم رو در آغوش گرفته بود. زمان زیادی از دلباخته شدنش می‌گذشت؛ اما کیلومترها فاصله ا...