تهیونگ با ناز و عشوه ای که داشت بله رو زمزمه کرد...
_ ارکیده ی سفید من؟
درو باز میکنی حرف بزنیم؟
تهیونگ نه بلندی گفت و پشت به در روی زمین نشست.
جئون خوب میدونست اون فسقلی دنبال چیه پس چی میشد اگر یکی از خواسته هاش رو برآورده میکرد ؟
_ارکیده من؟
جوجم؟
پیشی کوچولو ؟
با کوکیت قهری؟
اره اره ؟ میخوای نازتو بکشم ؟
تهیونگ خنده ذوق زده ای کرد و منتظر حرف های کوکیش موند.
_ولی من که مریضم دارم خسته میشم چیکار کنیم ارکیدم؟
تهیونگ با یادآوری زخم جئون زود بلند شد و در فندقی رنگ رو باز کرد و با نگرانی به جئون خیره شد.
ولی چند ثانیه نکشید که به دیوار کوبیده شد و لب هاشو اسیر لب هایی شد که چند روز پیش باعث عذاب کشیدنش بودند.
بعد از چند دقیقه که نفس های تهیونگ اروم تر شده بود ازش جدا شد و به صورت سرخ شده اش خیره شد که نفس نفس میزنه.
فاکی زیر لب گفت و زبونش رو روی لب های سرخ و باریکش کشید و به پسرکش زل زد.
اون چهره سکسی که نفس نفس میزنه.
اون سلیطه کوچولو که واسش رام شده بود.
بدجوری شیرین بود بدجوری.
لبخندی زد و با درد گرفتن جای بخیه اش هیسی زیر لب کشید و کمی روی صورت تهیونگ خم شد.
تهیونگ نگران از کمر کوکیش گرفت و به اتاق بردش و اروم روی تخت درازش کرد.
البته بماند که کوک کمی از وزنش رو روی پسر انداخته بود و رسما خودش بقیه راه رو رفته بود.
تهیونگ بعد از بستن در با اخم و دست به سینه روبه روی جئون وایساده بود و ازش توضیح میخواست.
_شکوفم میزاری توض...
+ نهههههه اول باید واسم توضیح بدی.
_ خب زندگی دارم میگم میزاری توضی....
+ حرفتو بزنننن
جئون به سیم آخر زد و با عصبانیت داد زد.
_ خب سلیطه نمیزاری حرفمو بزنممممم
تهیونگ که متوجه شده بود زیاده روی کرده سکوت کرد و بقیه حرف های پسر گوش سپرد.
بعد از توضیحات جئون و ناز کشیدن های مکرر بالاخره تهیونگ قانع شد و سکوت کرد.
تهیونگ با اخم و دست به سینه با فاصله از جئون نشسته بود و به پوزخند رو مخ کوکیش زل زده بود.
+اونجوری نخند.
_ چشم.
+ نگامم نکن.
_ چشم.
+ گمشو اصن.
_ چشم.
با فکری که به ذهنش رسید سرشو پایین انداخت و با بغضی که جدیدا هم خونه اش شده بود زمزمه کرد:
+ دوسم...داشته...باش.
جئون لبخند مهربونی زد و گفت:
_اونم چشم دیگه چی میخوای؟
دورت بگردم ارکیدم؟
+اوهوم.
_ میخوای عزیزت بکنم ، میخوای بشی عزیز کردم ؟
+ اوهوم.
جئون پوزخندی زد و گفت:
_ نه نشد دیگه.
تهیونگ با ترس سرش رو به شدت بالا برد و چهار دست و پا به سمت تخت رفت و از پایین به کوکیش زل زد.
+چ..چرا؟
کوک لبخندی زد و یکمی سعی کرد خودش رو بکشه بالا که باعث جیغ و داد عزیز کرده اش شد.
+ نهههههه...جیغغغغ...بشیننن..پا نشووو زخمتتتت
لبخند مهربونی به چهره پسرک زد و لپش رو نوازش کرد.
_جونم برات در میره که اینطوری مواظبمی.
لپ های تهیونگ به سرخی گل سرخ شد و خجالت اون رو در آغوش گرفت.
سرش رو پایین انداخت و چیزی نگفت.
روز ها میگذشت و میگذشت و و این تهیونگ بود که از جئون مواظبت میکرد.
روز هایی که کلاس داشت به دانشگاه میرفت ولی یه دو ساعت نکشیده برمیگشت و دوباره مراقبت از جئون رو شروع میکرد.
ولی یه مشکل اینجا وجود داشت.
زخم جئون بهبود پیدا کرده بود و این جئون بود که تایم بیشتری برای موندن تهیونگ میخرید.
نیم ساعت به اومدن تهیونگ مونده بود و این جئون بود که داشت با کل اکیپ و اکیپ مقابل نقشه دزدی بعدی رو میکشید.
تکیلای خنکش رو بالا داد و با اخم به جلو خم شد و دستش رو مانیتور لپ تاپ گذاشت و نقطه ای رو که دوربین های بیشتر داشت رو هدف گرفت.
_میبینید؟ دقیقا همینجا دوربین های زیادی داره و به شدت مشکوکه و حتی راه رویی که به اون اتاق وصل میشه حتی توی نقشه معلوم نیست.
یونگی اخمی کرد و لگدی به پای هوسوک زد تا حواسش رو بیشتر جمع کنه و به جئون گفت.
؛ منظورت چیه؟ یعنی یه راه رویه مخفی؟
جئون پوزخندی زد و سر پا ایستاد و کش و قوسی به بدنش داد و قلنج های کمرش رو شکوند و توجهی به چشم هایی که بهش اشاره میکردن نکرد.
_ دقیقا منظورم همینه.
نامجون هی ابرویی بالا مینداخت و اشاره ای به پشت سرش میکرد که جئون متوجه نمیشد و در آخر نامجون زمزمه کرد:
& تهیونگ...
جئون لبخندی زد و گفت:
_ اره بچه سادم ادا در میارم که حالم بده تا اینجا بمونه از حق نگذریم عجب دست پختی دار...
+ چی؟
جئون خشکش زد و به رو به رو خیره شد.
گل خوشگلش همه حرفاشو شنیده بود؟
اگر دیگه پیشش نمیموند چی؟
تهیونگ عصبی بهش خیره شد و میوه ها و آردی که خریده بود تا براش کیک بپزه رو روی زمین انداخت و با بغض به طرف در حرکت کرد.
جئون سریع به خودش جنبید و به سمت ارکیده اش حرکت کرد و از بازوش گرفت و به سمت خودش چرخوند بدون هیچ حرفی لب هاشو روی اون لب های پنبه ای گذاشت و خودش رو سیراب کرد.
اشک های تهیونگ صورتش رو پوشونده بود و سعی میکرد که از پسر جدا بشه و دیگه هیچ وقت اون پسر رو نبینه.
ولی جئون هیچوقت طبق برنامه های تهیونگ پیش نمیرفت و همیشه پر از سوپرایز بود و این همیشه باعث گیج شدن تهیونگ میشد....
از زیر پاهای تهیونگ گرفت و به سمت پله ها حرکت کرد و در بین راه برگشت و به هیونگ هاش گفت:
_خوشحال میشم اگر کاری نداشتین خونه رو خالی کنید چون من و پسرم یه کار نیمه تموم داریم.
و به سمت اتاقش حرکت کرد و در رو بست و قفلش کرد و تهیونگ رو روی زمین گذاشت.
تهیونگ خمار شده به چشم های پسر نگاه میکرد و منتظر حرکت بعدی پسر بود که با گذاشته شدن دست جئون روی دیک نیمه بیدارش ترسید و بالا پرید.
جئون دیکش رو توی مشتش گرفته بود و میمالید و باعث بدتر شدن حال تهیونگ میشد.
تهیونگ نفس های عمیق و ناله های ریزی میکرد که باعث بدتر شدن حال جئون میشد.
جئون پوزخندی زد و به پسر ریزه میزه اش گفت:
_هوم....پسرم میتونه یکم با کوکیش بازی کنه؟
سلامممم چطورید ؟؟؟
اینم یه پارت تقدیم شما البته پارت بعد فکر کنم بیشتر طبق میل شما باشه...
نظر یادتون نره و اینکه
باید بگم توی چنل تلگرام اسپویل میزارم از فیک
هههه بسوزید
خواستین تشریف بیارید...
بای بای