𝙅𝙚𝙤𝙣'𝙨 𝙃𝙮𝙗𝙧𝙞𝙙 | �...

By Haru_Gogo

314K 49.8K 9.4K

[Completed] تهیونگ یه هایبرید گربست که از خونه فرار کرده... جونگکوک رئیس یه بند خلافکاره که از هایبریدا متنف... More

jeon's hybrid
part 1
part 2
part 3
part 4
part 5
part 6
part 7
part 8
part 9
part 10
part 11
part 12
part 13
part 14
part 15
part 16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23
part 24
part 25
part 26
part 28
part 29
part 30
part 31
part 32
part 33
part 34
part 35
part 36
part 37
part 38
part 39
part 40
Last part

part 27

5.2K 882 55
By Haru_Gogo

جونگکوک صبح زود بیدار شده بود ، خواب پدر مادرشو دیده بود از آخرین باری که دیده بودشون سالها می‌گذشت .. هیچوقت نفهمید که چه اتفاقی براشون افتاد

کی برمی‌گردن ..

کجا مردن؟

یا شاید اصلا ترکش کرده بودن

یا کدوم گنگ ممکنه گرفته باشتشون..?

"صبح بخیر کوکی" تهیونگ با کیوتی گفت و به اخم محو جونگکوک نگاه کرد
"چیشده؟ کوکی عصبانیه؟" پرسید و به این فکر کرد که چکار اشتباهی ممکنه انجام داده باشه و آروم آروم از بغل پسر بزرگتر بیرون اومد

"نه نرو" جونگکوک گفت و هایبرید رو تو بغل خودش برگردوند ، تهیونگ با لپای سرخ شده پیشونیشو به سینه جونگکوک تکیه داد "فقط.. به این فکر میکردم که نمی‌دونم چه اتفاقی برای پدر مادرم افتاده.."

"جونگکوک..." چهره تهیونگ به ناراحت تغییر کرده بود ، اون دقیقا میدونست که چه اتفاقی افتاده
"اونا..مردن .."
جونگکوک بنظر نمیرسد که زیاد تحت تاثیر قرار گرفته باشه .. سالها می‌گذشت "این.. تاسف‌باره"

"چطور مردن.. چه اتفاقی افتاده و من باید کیرو بکشم" چشمای پسر بزرگتر سرد بنظر می‌رسید اون همین الانش هم آماده تلافی بود ، کسی که به پدر مادرش آسیب زده بود قراره با دستای خودش کشته بشه

"من.. اونجا بودم" تهیونگ با یاد آوری اون صحنه حلقه زدن اشک رو تو چشمهاش حس کرد
"اونا به خاطر نجات من .. از دنیا رفتن"

-

صدای در متوقفش کرد ، یو نفس کلافه ای کشید و قدمی از تهیونگی که به خاطر سیلی ، خونریزی بینی داشت دور شد

کدوم لعنتی ای این وقت شب پشت دره یو غرغر کرد و قلاده هایبرید رو بست
"صدای فاکیت در نمیاد وگرنه تنبیهت سخت تر میشه" بعد از اینکه هایبرید سرتکون داد سمت در حرکت کرد

"چیه" تهیونگ زمزمه های محوی رو می‌شنید

"وی کجاست؟" اونا پدر مادر جونگکوک بودن اون صداهاشون رو می‌شناخت ..
امیدوار شد اون قرار بود نجات پیدا کنه ! قرار بود دوباره کوکیش رو ببینه

"کمک! من اینجام" هایبرید تصمیم گرفت داد بزنه تا متوجهش بشن

"اون اینجا نیست"

"اونجا نر-" در به دیوار کوبیده شد و پدر مادر جونگکوک رو دید که داخل شدن
"بهت گفته بودم که نیای" و بعد از تموم شدن حرفش صدای شلیک شنیده شد ، گلوله تو شکم مادر کوک برخورد کرده بود

"نه!"

صدای داد پدر کوک بود که به سمت همسرش حرکت کرد , به تفنگ تو دست برادرش خیره شد که حالا به سمت خودش نشونه گرفته بود!

"چرا اینکارو می‌کنی" گفت و به آرومی دستش رو به پشتش حرکت داد تهیونگ تفنگ رو از زیر کتش میتونست ببینه 

"فکرشم نکن" یو لب زد

"بذار بره" پدر کوک گفت و نزدیکتر شد

"مجبورم نکن تا به تو هم شلیک کنم"

"تو اینکارو نیمکنی"

"منو امتحان نکن"

"م-مستر بهش آسیب نزن" تهیونگ با گریه داد زد همین الانش هم از دیدن خون پخش شده رو از زمین که از مادر کوک می‌رفت وحشت کرده بود
"اوه مثل این؟" یو خطاب به تهیونگ گفت و به پای بردارش شلیک کرد

"آه فاک" کمی رو زانوش خم شد اما به سرعت سرپا شد و به سمت بردار کوچیک ترش خیز برداشت
"تو ! یه تیکه گوه ! نباید به خانوادت شلیک کنی" گفت و مشت محکمی تو صورتش زد

"اون مال منه" یو خنده ای کرد و خون کنار لبش رو پاک کرد
"وی برای تو نیست !" مرد بزرگتر داد زد و سرپا شد
"اون هایبرید یه جئونِ پس برای منم هست سخت نگیر تقسیم کردن کار خوبیه برادر!"

"فاک یو" گفت و مشت دیگه ای به صورتش زد یو زمین خورد و تفنگ از دستش سر خورد
مرد بزرگتر با دیدن حرکت نکردن برادرش نیشخند تمسخرآمیزی زد و به سرعت سمت همسرش رفت و زانو زد کرد ..

شاید برادر کوچیکش رو خیلی دست کم گرفته بود..

"هانی هی هی همچی درست میشه دکتر کمکت می‌کنه تو حالت خوب میشه" گفت و سرش رو رو پاش گذاشت
"می-میدونم عزیزم" لبخند زد و دستش رو بیشتر رو زخمش فشار داد

"ب-به و..وی کمک..کن کوک.. بهش ن-نیاز داره" گفت و به تهیونگ گریونی که تو خودش جمع شده بود اشاره کرد
"هی پسر ، بیا برگردونیمت خونه" پدر جونگکوک سمتش اومد و گوشیش رو به دست گرفت تا برای کمک جونگکوک رو خبر کنه

تهیونگ با امیدواری بهش نگاه کرد اما با حرکت کردن گونگ یو لبخندش محو شد
"م-مراقب باش" با صدایی که به سختی از گلوش درومد هشدار داد

و لحظه بعد این صدای شلیک بود که دوباره به صدا درومد ، مرد بزرگتر خشک زده برگشت و به برادرش که نیم خیز تفنگ رو به دست گرفته بود خیره شد  قبل اینکه زمین بیفته سرفه ای کرد و خون زیادی از دهنش بیرون ریخت
"عزیزم!!" مادر جونگکوک فریاد زد و به سمت همسرش خزید

"م-مستر" تهیونگ با صدایی که حتی خودش هم به سختی می‌شنید از لا به لایه لبهای خشکش زمزمه کرد

زن با نگاه ناراحت به هایبرید خیره شده بود
"ما متأسفیم وی" به آرومی زمزمه کرد خون از دهنش بیرون ریخت و لحظه ای بعد بی حرکت به هایبرید خیره بود

"نه خواهش میکنم نه از پیشم نرید" هایبرید تلاش کرد به سمتشون بدوه که با کشیده شدن قلاده زمین خورد
با ناخون های تیزش تلاش کرد اون قلاده چرمی رو پاره کنه اما تنگ تر و محکم تر از چیزی بود که بشه اسیبی بهش زد

"خواهش میکنم کمکشون کن مستر خواهش میکنم نذار بمیرن قول میدم از پیشت جایی نرم کمشون کن" تهیونگ با گریه رو به گونگ یو التماس میکرد
اما مرد فقط با لبخند آرومی به اجساد رو زمین لگدی زد
صدای نفس های سخت مرد و زن رو می‌شنید اما حرکتی نمی‌کردن

به چشمهای خیره زن رو زمین زل زد و اشک های بیشتری روونه چشمهاش شد
"اون برادرت بود چطور اینقدر بی رحمی"
"من بی رحم نیستم فقط کاری رو که بخوام میکنم گربه کوچولو" گونگ یو گفت و بند قلاده هایبرید رو پشت سرش کشید
در اتاق با صدای بلندی باز شد و با شدت تو اتاق پرت شد "حالا مثل یه پسر خوب همینجا میمونه تا من اون .. بهم ریختگی رو تمیز کنم"

تهیونگ بی حس سر تکون داد
"من پسر خوبی میمونم"

-

"چیزی نیست آروم باش عزیزم" جونگکوک نفس عمیقی گرفت و به صورت دورانی کمر هایبرید لرزون تو بغلش رو نوازش میکرد
"اون-اونا به خاطر من مردن" تهیونگ با لرزش زمزمه کرد و خودش رو از بغل پسر بزرگتر عقب کشید اگر داد نزده بود اونا هیچوقت داخل نمیشدن

"نه ته .. هیچی تقصیر نبود"

"ازم متنفر نباش" با درموندگی لب زد و اشکاش رو با آستین هودیش پاک کرد
"بیبی بیا اینجا جونگکوک" با خونسردی زمزمه کرد کمر تهیونگ رو گرفت و هایبرید رو تو بغلش غرق کرد

"از دستم عصبانی نیستی؟"

"نه کیوتی .. فقط میخوام بدونم اون کی بوده.."
هایبرید گازی از لبش گرفت موقعی که اتفاق رو تعریف میکرد اسم مسترش رو نگفته بود ..

"نمیتونم"

"باید اسمش رو بدونم تهیونگ"

"نه اون به توهم آسیب میزنه"
هوفی کشید.. نمیتونست اینطور هایبرید رو مجبور کنهو بترسونتش .. حتما باید راهی باشه که بتونه اون اسم رو از زبون هایبرید بشنوه ..

____________________________

یه تیکه از پازل حل شد •~• هیح
اگه مشکل نوشتاری تو پارت ها دیدید حتما بهم بگید عسلیام ^^ و اینکه ممنون که میخونیدش 🍓✨💖
بچززز راستییی چند هفته ای بود که تو هشتگ ویکوک رتبه یک بودیم ⁦ಥ‿ಥ⁩ اسکرین شاتشو پیدا نکردم ولی فوق العاده خر کیف بودم الان اگه اشتباه نکنم فک کنم رتبه سه ایم آره خلاصه ⁦(ʘᴗʘ✿)⁩

Continue Reading

You'll Also Like

50K 4.2K 32
-میخوای با شراب رو‌بدنت طرح عشق بزنم اقای کیم؟ تهیونگ نگاهشو به جامی که در دستان جونگکوک بود داد و پوزخند زد: -میخوای که برام چی بکشی جئون؟ جونگکوک خ...
451K 59.2K 56
اسم فیک: full moon نویسنده: Armida وضعیت: فول آپ کاپل اصلی: کوکوی کاپل های فرعی: یونمین/نامجین/چانبک/... ژانر: امگاورس ,ومپایر ,تخیلی , اسمات,کمدی...
65.7K 6.8K 29
"آتش جهنم در برابر خشمِ انتقام زانو میزنه" چی میشه اگه جئون نامجون رئیس یکی از باند‌های مافیای ایتالیا پسرش جئون جونگکوک رو توی شرطبندی به کیم سئوکجی...
547K 92.7K 48
[ خونه ] پایان یافته ژانر : فان / روزمره / تکست / اینستاگرام / رمنس / اسمات کاپل : اصلی ؛ تهکوک - فرعی ؛ یونمین ، نامجین به نظرتون یک آدم عاقل میره...