find you 33

1.6K 255 51
                                    


Jimin

تق تق ( مثلا صدای دره😂)

با باز شدن در کوکی پرید بیرون
کوکی : بالاخره افتخار اومدن دادید بهمون

تام : عمو کوکی
با دو بغل کوک پرید و کوک هم کلی بوسش کرد
پوکر نگا کردم
جیم:نظرت چیه بریم؟ تو

کوکی: بیا داخل
وارد شدیم و سمت مبل های گوشه اتاق حرکت میکردیم ، توی این فکر بودم که چقدر زندگیم توی این پنج سال تغییر به این بزرگی کرد و گرنه من همون پسری بودم که روز برفی از پنجره بیرون رو نگا میکردم ...
روی یکی از مبل ها نشستم
جیم : شوگا نیس؟

درحالی که تام رو از بغلش پایین میزاشت: نه ، امشب شب کاره میتونید اینجا بمونید
جیم : نمیدونم چرا شما علاقه دارید من خونتون بمونم

ریز خندید :خب خیلی وقته نبودی باز

تام بد قیافه مظلوم کنارم اومد
انگشت اشارم رو بالا اوردم
جیم : نه نمیشه فکرشم نکن تام

تام : تلوخدا🥺

کوکی : اره بمونید دیگه می شینیم فیلم هم نگا میکنیم
با چیپس و پفک سمتمون اومد
جیم: نه کوک ممنون

تام : باباییییی ، چی میشه اخه

کوکی : واقعا که سنگ دلی

جیم :( زیر لب) شعت، اوکی

تام : یوهااااا

کوکی : بیا تام خوراکی بخور
توام که کلاس میزاری برا من جیمین انگار می خوام بهت تجاوز کنم

تام سمتم برگشت : بابا تجاوز چیع؟

جیم : کوک دهنت رو ببند و کنار بچه درست بحرف

کوکی: تام بزرگ شدی میفهمی ، فعلا بیا خوراکی هارو بخور

بعد خوردن شام و نگا کردن یه سریال چرت که کوک انتخابش کرده بود سمت اتاق ها رفتیم
تام هم توی بغلم خوابش برده بود
کوکی : از اتاق مهمون استفاده کن بعد بیا اتاقم باهات حرف دارم

یکی از ابرو هام رو بالا دادم

کوکی: جیمیننن ما هردو بات هستیم و من به شوگا خیانت نمیکنم

جیم : اوکی باو

در اتاق رو آهسته باز کردم و تام رو با خرس قهویش روی تخت گذاشتم و پتو رو هم روش کشیدم
به صورتش نگاه کردم ، قطعا اون کسی بود که باعث شده من تا الان از نبود وی خودکشی نکنم ، از لپ هاش بوسیدم و از اتاق خیلی آروم بیرون اومدم

تقه ای به در زدم
که آروم باز
کوکی : بیا تو

با نگاهی مشکوک وارد شدم و روی تخت نشستم ، اون هم بعد من روی صندلی نشست

جیم : خب؟

کوکی :یچی مشکوکه جیمی

تعجب کردم داشت راجب چی حرف میزد : به چی؟

find you Where stories live. Discover now