پشت میز نشسته بودیم.
جیمین در سکوت غذاش رو میخورد، منم همینطور.
بعد از تموم شدن غذامون کمکم کرد که ظرف هارو بشورم.
حالا هردو لبهی تخت نشسته بودیم.ازش پرسیدم که، "وضعیت زخمش چطوره؟"
لبخندی زد و گفت، "تقریبا خوب شده."
سرم رو به تایید تکون دادم و به روبهرو خیره شدم.
خیلی بهم نزدیک بود و این حس عجیبی رو توی شکمم ایجاد میکرد.اسمم رو صدا کرد.
سرم رو به سمتش برگردوندم.
توی چشمهام خیره شد. توی نگاهش غرق شدم."یونگیا، اجازه میدی ببوسمت؟"
بدنم داغ کرد و دلم توی هم پیچید.
باید به اون نگاه چه جوابی میدادم؟
چشمهام رو بستم، امیدوار بودم معنیش رو بفهمه.
حس لبهای داغش روی لبهام این معنی رو میداد که متوجه علامت مثبتم شده.یه بوسهی ساده بود.
فقط لمس لبهامون، اما قلب من زیادی تند میزد.
![](https://img.wattpad.com/cover/244517679-288-k387297.jpg)
YOU ARE READING
Heal Me | ᴊᴍ+ʏɢ
Short Story[-کامل شده-] 𝐌𝐢𝐧𝐘𝐨𝐨𝐧 ~طبقهی هفت واحد هفتاد و هفت! خلاصه: یونگی زخم خورده بود. جیمین میخواست زخمهاش رو التیام بده. *** ▪️Name: Heal me ▪️Couple: YoonMin (Jimin🔝) ▪️Gener: Romance, Slice of life, Short story *** ▪October 16th, 2020▪ توجه داش...