امروز سی و سومین روزیه که نیستی.
نگاهی به ساعت گوشیم که هفت و چهل دقیقه صبح رو نشون میداد انداختم.دیشب بعد از بستن زخم جیمین و خوردن شیرکاکائوی داغی که برام آورده بود به خونه برگشتم.
از خودم بدم میاد که بخاطر تویی که بهم صدمه زدی به کسی که برام ارزش قائل شده بود صدمه زدم.از روی تخت بلند شدم.
نگاهم رو اطراف اتاقم چرخوندم.
به لطف جیمین و رفت و آمدش به خونهام ریخت و پاشی درکار نبود اما یه چیزی خیلی اذیت کنندهاس!
یادگاری های تو توی این خونه.
باید جمعشون کنم،
دیگه وقتشه جمعشون کنم، مگه نه؟
![](https://img.wattpad.com/cover/244517679-288-k387297.jpg)
JE LEEST
Heal Me | ᴊᴍ+ʏɢ
Kort verhaal[-کامل شده-] 𝐌𝐢𝐧𝐘𝐨𝐨𝐧 ~طبقهی هفت واحد هفتاد و هفت! خلاصه: یونگی زخم خورده بود. جیمین میخواست زخمهاش رو التیام بده. *** ▪️Name: Heal me ▪️Couple: YoonMin (Jimin🔝) ▪️Gener: Romance, Slice of life, Short story *** ▪October 16th, 2020▪ توجه داش...