آزادی

938 280 93
                                    

توی اتاق زیر شیروونی، پشت میز چوبی که قبلا متعلق به کیم تهیونگ بود نشسته بودم و بعد از دوماه تلاش داشتم کلمات رو در کنار هم قرار بدم و برخلاف دلخوریم نامه ای برای بابا لنگ دراز بنویسم.اون قیم من بود و دوماه به او نامه ننوشته بودم و میترسیدم اگه به اینکار ادامه بدم از دستم عصبانی بشه.

نگاهی به عکسایی که جیمین از کلبشون برام فرستاده بود انداختم و اخمام دوباره توی هم فرو رفت.جیمین وقتی فهمید نمیتونم باهاش به کلبه برم حسابی دلخور شد،گفت که مثل یونگی براش وقت نمیگذارم و با اینکه یونگی قسم خورده بود که مادرش نمیگذاره اما جیمین وسایلش رو زیر بغل زده و رفته بود.

و مین‌وا باهام بهم زده بود،همین... به راحتی بهم گفته بود من اون مردی نیستم که دنبالشه و حرفای همیشگی اینکه من میتونم بهتر از اون رو پیدا کنم.

"جونگکوک عزیزم؟"
صدای فریاد جین هیونگ به گوش رسید و از افکار ناراحت کننده ای که این دو ماه قصد فراموشیشون رو داشتم بیرون کشید.

"دوباره رفتی اون بالا؟"
صدای خس خس جین هیونگ و ضربه های عصبانی پاش نزدیک شد و بعد از چند لحظه در رو باز کرد.

"صدبار بهت گفتم اینجا کثیفه نیا اینجا."
به سمت جین هیونگ برگشتم و قامتش که تند تند خم میشد و کاغذ های مچاله رو جمع میکرد دنبال کردم.

"بلند شو بیا کمک کن اینجارو تمیز کنیم."
"شما که گفتید اینجا نیاز به تمیز شدن نداره چون تهیونگ هیونگ قرار نیست بیاد."

"خب وقتی دارم تمیز کنم یعنی قراره بیاد دیگه."
"ها؟"
جین هیونگ کاغذ هارو داخل سطل آشغالی چپوند و من هنوز به مکان قبلیش که دیگه اثری ازش نبود زل زده بودم.

"چرا هنگ کردی؟بلند شو دیگه!"
"تهیونگ هیونگ داره میاد؟"
با گیجی و صدای لرزونی پرسیدم.

"آره دیگه داره میاد.گفته که میخواد بهمون سر بزنه."
با سیخونک جین هیونگ سرم رو تکون دادم، از جام بلند شدم و توی تمیز کردن اون اتاق که قبلا برای تهیونگ هیونگ بوده بهش کمک کردم.
تابستون قبل منتظر تهیونگ هیونگ نشستم و نیومد. حالا که میخواستم ازش دور بشم اومده؟خوبه جونگکوک!چه شانس قشنگی داری تو...

خونه ای که این تابستون همراه با نامجون و جین هیونگ اومده بودیم در سئول نبود بلکه در یکی از روستاهای اطراف سئول قرار داشت.یک جورایی مزرعه بود با درختای میوه و چند گوسفند، گاو، مرغ و خروس که توی این دو ماه هر روز صبح زود توی جمع کردن تخم مرغ و دوشیدن شیر گاو و گوسفند به جین هیونگ کمک میکردم.
خوب بود! لاعقل مشغول میشدم و از افکاری که به تازگی شروع شده بودند فرار میکردم.

بقیه ی روز رو به تمیز کردن باقی خونه پرداختیم.نه اینکه برای اومدن تهیونگ هیجان زده باشیم.جین هیونگ عادت داشت خونه رو هر روز تمیز کنه و جارو بکشه.همونطور که گفتم اون وسواس داره،با اینکه خودش قبول نمیکنه.

•Complete~Daddy Long Legs || Taekook VerWhere stories live. Discover now