chepter 13

860 99 30
                                    

گفتم:"بشین." منو تا صندلی کنار پنجره حمل کرد .پرده ها بسته بودن و کسی نمیتونست مارو ببینه .درز های بین پرده رو بستم.

کراواتم رو چنگ زدم و نزدیک به اون پرتش کردم.

گفتم: "لمسم کن چون تا چند وقت نمیتونی بهم دست بزنی." اون مردد بود.

گفتم: "همین جا." به آستین پیرهنش چنگ زدم و مطمئن شدم که دستش به سینه هام بر خورد میکنه.آروم مالیدشون.بعد دست دیگشو بالا آورد و باسنم رو لمس کرد .اون منو محکم فشار داد،و با انگشتاش اونجا رو میمالید.

تو گوشش نالیدم:"تهیونگ." دستش سمت دیکم خزید و اونو به طرف بالا و پایین تکون داد .آهی کشیدم ولی اونو متوقف کردم.

خودمو به طرف پایین کشیدم و کراوات رو چنگ زدم، بعد دستای سرگردونش رو چنگ زدم و به پشت سرش بردم .به جلو خم شدم تا دستاش رو ببندم و اون با این کارم شونم و بوسید .اون می بایست خیلی رو اون چیز تمرکز کرده باشه چون هی تکون میخورد که منو لمس کنه، ولی سوپرایز شد وقتی فهمید دستاش بسته شده.

برای برداشتن از بین برنده ی جای لک سمت دراور قدم برداشتمb.بعد یه حوله برداشتم و با گرفتنش زیر شیر آب مرطوبش کردم. برای اینکه مارک هایی که تهیونگ رو گردنم درست کرده رو از بین ببرم کمی از کرم پودر رو روی گردنم ریختم .با حوله خودمو پاک کردم. به اتاق برگشتم و تهیونگ رو در حالی که پاهاش رو کاملا باز کرده بود و سرش رو به عقب داده بود مواجه شدم. هات به نظر میرسید .به سمتش رفتم و کرم پودر رو روی گردنش مالیدم و تمیزش کردم .حالا مارک های اونم قابل دیدن نبودن.

خودمو روش قرار دادم،نشستم و دستام رو روی گردنش گذاشتم ،شروع کردم به رها کردن بوسه هام روی گردنش.

"نه."، اون گفت."فردا."
"حواسم هست." گردنشو محکم لیسیدم ،اینکارم باعث شد بیشتر تکون بخوره. داشت سعی میکرد دستاش رو آزاد کنه.

گفتم:" تمومش کن."از تکون خوردن دست کشید.

"همینجا"، گفتم و دستام رو دور موهاش پیچیدم و سرش رو آروم به سمت جلو کشیدم .لباش روی گردنم بود،اما خیلی زود اون داشت خیلی محکم گردنم رو مک میزد .با حس فرو رفتن دندوناش توی گردنم انگشتای پام پیچ خوردن.

با گریه گفتم:"تهیونگ. "از کارش دست کشید و لبخندی زد .درد داشت .ولی برام مهم نبود.

بلند شدم و جعبه ی لوبی رو که قبلا با بیخیالی گرفته بودمش رو برداشتم.

یکم ازش رو روی دستم ریختم و بقیش رو دوباره سر جاش برگردوندم. دستمو مشت کردم و دوباره  به سمت تهیونگ رفتم .روی پاهاش نشستم و اونو پمپ کردم. اون باسنش رو تکون داد.

چنگی به بیضه هاش زدم و گفتم: "بهت نشون میدم."بلند شدم و سوراخم رو روی دیکش تنظیم کردم. به طرف پایین خم شدم و گوشش رو گاز گرفتم.

گفتم:"مهم نیست کی، کیو به فاک میده."
اون گفت:"همممممم"
گفتم:"من کاملا شارژ شدم ."آروم روش نشستم و ناله ای از اینکه اون منو پرکرده بود، کردم.

خودمو روش بالا پایین میکردم ،وقتی تهیونگ خواست منو ببوسه به عقب خم شدم. هنوزم دست از تکون دادن بازوهاش بر نداشته بود ،ناامید از اینکه بتونه خودشو جلو بکشه سرش رو به عقب فرستاد .گردنش رو بوسیدم و محکم مک زدم.

نالید:"جیمین." گفتم"همم؟"خودمو عقب کشیدم و بهش نگاه کردم.

"چشماتو باز کن. "دوتا چشمای بزرگ آبی رنگش رو بهم دوخت و اخمی کرد که باعث شد چشماش کوچیک بشن .با تمرکز نگاه میکرد .پوزخندی زدم ،اما با دیدن دستاش که روبروم داشت تکونشون میداد فروکش کرد .حالا اون کسی بود که پوزخند میزد.

پاهامو گرفت و تند تند  بالا پایینم میکرد، همراه با اینکارش رون های پاش رو هم تکون میداد .ناله ی بلندی سر دادم ،اشک از گوشه ی چشمم سرازیر شد.چنگ محکمی به پام زد و کمک کرد بلند شم.
برای اینکه بهتر بتونه منو کنترل کنه به دیوار چسبوندم و خودش رو محکم توم کوبید.

با گریه گفتم "تهیونگ." خیلی درد داشت ،اما واسم مهم نبود. یه حس خوب داشتم.
تقریبا اسمش رو جیغ زدم و خالی شدم .اون هنوز داشت خودشو تکون میداد ،ناله های آرومش باعث میشد اونو حتی بیشتر از قبل بخوام.
بازوهامو دور گردنش حلقه کردم و محکم فشار دادم.

با صدای آرومی گفتم "فاک. تند تر."تکون دادن خودشو تا وقتی که اسمم رو با صدای هیس مانندی از بین نفساش بیرون داد، ادامه داد و متوقف شد.

آه کشید .خودشو ازم بیرون کشید ولی منو رو زمین نذاشت . سمت تخت رفت و روی لبه ش نشست.

اون گفت "بیشتر بهم بده." اخم کردم .سرشو عقب داد و به گردنش اشاره کرد. بهش نگاه کردم.

ته :"اون خانم فقط میتونه اونارو بپوشونه .لطفا .حس خوبی داره ."خم شدم و یه جای دیگه از گردنش رو مکیدم .یکی از دستادم رو پشت گردنش گذاشتم و اون یکی دستم رو تو موهاش فرو کردم .دستشو روی باسنم گذاشتم و چنگ زد. مکث کردم. "بیشتر" ،اون گفت و من خودمو بیشتر به شونش نزدیک کردم و مکیدم. اسپنکی روی باسنم زد.

بعد از مدت کوتاهی متوقف شدم.

"دیره. باید بخوابیم"،اون گفت. "فردا یه کنسرت دیگه و تمرین داریم. "سرم رو تکون دادم .یه بوسه ی نرم بهش دادم و از روش بلند شدم.

نگاهمو ازش گرفتم و لباسام رو درآوردم .تهیونگ هم همین کارو انجام داد .به تخت رفت و من آلارم رو زود تر از همیشه تنظیم کردم که صبح دوش بگیریم. به تخت رفتم و به سقف زل زدم ،و تهیونگ خیلی فوری سرش رو روی شونم قرار دادو بازوهاش رو دورم حلقه کرد .پاشو بین پاهام حس کردم.

گفتم: "شب بخیر."اونم گفت: "شب تو هم بخیر."
یکی از بازوهام رو دورش حلقه کردم و لبخند زدم.
یهو حس کردم دستش به سمت سینه هام خزید.

با چشمای بسته گفتم: "تهیونگ." دستاش رو فورا برداشت.

-----
هرچقدر ک ترجمه سکس اسون و روون ترجمه سکرت سخت و پیچیدس:/
ووت و کامنت یادتون نره^^
خب لذت ببرید
*اپ بعدی 3شنبه♡

S e c r e t VMIN-''Where stories live. Discover now