20.

3.8K 633 177
                                    




-"هیونگ....هیونگگگ"

جیون ذوق زده تو زمین تمرین دویید

-"من...منم میخوام تمرین کنم"

-"نه...فعلا میخوام ببینم جیمین چی بلده...؟"

جیون با لب های اویزون شده پاهاشو چند بار روی زمین کوبید

-"یااا...تو حتی به منم اموزش ندادی حالا میخوای به این دختره یاد بدی بجنگه؟؟؟"

-"یااا...معدب باش جیون..."

جیون تیرکمونشو سمت جیمین گرفت

-"اون فقط یک دختر مو نقره ایِ!!چرا باید بلد باشه یکیو بزنه؟"

با تموم شدن حرفش تیرو پرتاب کرد

وقتی که همه فکر میکردن اون تیر جایی بین ابرو های جیمین فرو میره تو فاصله ی کمی از صورتش گرفتش و با نیشخند پیروز مندانه ای که روی لب هاش اومد تعظیم کوتاهی کرد

-"منو ببخشید شاهزاده جیون...من برای محافظت از پادشاه اینده اموزش میبینم...باعث افتخاره با شما هم تمرین کنم.."

جیون عصبی تیرو از دست جیمین گرف و از زمین تمرین بیرون رفت

-"از کجا یاد گرفتیش؟"

ربان سفید رنگی از جیبش بیرون اورد و سعی کرد موهاشو بالای سرش ببنده

-"چی سرورم؟"

-"تیر رو قبل از فرو رفتن تو صورتت گرفتی...کی بهت یاد داده بود؟"

اب دهنشو قورت داد

-"کسی بهم یاد نداده سرورم"

-"میخوای بگی خودت یاد گرفتی؟این فنِ گرفتن تیر..با دست چپ..."

دست جیمینو گرفت و شستشو روی کف نرمش کشید

-"این فن مخصوص یونگی هیونگ و تهیونگه.."

وقتی جیمین داشت با چشم های گرد شده فکر میکرد چه جوابی به جونگکوک باید بده نامجون کنارشون ایستاد و تعظیم کرد

-"سرورم...باید برای امشب اماده بشید"

-"امشب؟"

-"امیدوارم فراموش نکرده باشید سرورم...پدرتون دستور داده بودند اخر هفته ها به دیدن همسرتون برید...امروز پنجشنبه بود و امشب،شب ملاقات با همسرتونه..ایشون از چند روز پیش منتظرتون هستند.."

وقتی جیمین اینو شنید فکر کرد پس میتونه امشب تنها باشه اما این برخلاف تصورش بود

اتاقی که شاهزاده بهش داده دقیقا پشت اتاق خودش قرار داشت..جایی که با در مخفی کنار کتابخونه میتونست واردش بشه و هیچکس جز نامجون و جونگکوک ازش خبر نداشتن...جایی که جیمین حتی میتونست شب ها صدای نفس کشیدن شاهزاده رو هم ازش بشنوه...یا صدای ورق زدن کتابشو

𝐺𝑒𝑖𝑠𝒉𝑎 |✨| 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒎𝒊𝒏 *Where stories live. Discover now