6.

3.9K 712 42
                                    

با لباس های رنگارنگش وارد اتاق شد و نفس عمیقی کشید...ارامش تازه برقرار شده ش با دیدن جیمین بهم خورد و سرفه ش گرفت

-"چرا انقدر میدویی که به سرفه بیفتی؟"

-"تو چرا هنوز اماده نشدیییییییییییی"

از جیغ تهیون گوش هاشو گرفت

-"اروم بچه"

-"عروسیه مینجو اونیمه چرا همینطوری کثیف نشستی اینجا؟؟؟؟؟"

-"هه این اونیه توعه ن من!"

از دستش گرفت و دنبال خودش کشیدش

-"خیلی حرف میزنی جیمین شی"

در یکی از اتاق های توی حیاط پشتیو باز کرد و فرستادش داخل

-"نیم ساعت وقت داری خودتو بشوری و اماده بشی!"

خواست بره بیرون ولی جیمین نگهش داشت

-"چیزه...عام..خب من لباسی ندارم که بتونم تو مراسم بپوشم.."

تهیون بین در ایستاد و به چهارچوب تکیه داد

-"اوه...لباس.."

نگاه خیره ای به سرتاپای جیمین انداخت بعد با چیزی که به ذهنش رسید بالا پرید و بشکن زد

-"خودشه!!!حمام کن"

و ناپدید شد

جیمین گیج به وان چوبی گوشه ی اتاق نگاه کرد و پیرهنشو در اورد 

-"اون واقعا 7 سالشه؟!"

***

با لباس های ابریشمیه گرون قیمتی که پوشیده بود هیچ شباهتی به خودش قبلیش نداشت...شبیه اشراف زاده ها شده بود
پوستش از تصور این که یک اشرافزاده باشه مور مور شد
رنگ ابی فیروزه ای کت هانبوکش ترکیب خاصی با موهای خاکستریش داشت

-"خیلی خوشگل شدی"

-"مطمعنم آپا یونگیت که ببینه لباسشو پوشیدم عصبانی میشه..تازه ببین چقدر برام بزرگه..."

چپ نگاهش کرد و عداشو دراورد

-"آپا یونگی من چیزی نمیگه حالا هم بند شلوارتو سفت کن بریم دیر شد"

دامنشو توی مشتش گرفت و درو باز کرد

جیمین هم پشت سرش بیرون رفت

تهیون تو ورودی راه رو ایستاد و به موهاش اشاره کرد

-"از وقتی که اومدی بیشتر از1ماه میگذره و موهات بلند شدن اما چرا رنگشون عوض نشده؟"

دستی به موهای شسته شده ش کشید و اب دهنشو قورت داد

-"منظورت چیه؟"

-"چرا خاکسترین؟!"

-"اوه..خب...از وقتی بچه بودم همینطور بوده"

𝐺𝑒𝑖𝑠𝒉𝑎 |✨| 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒎𝒊𝒏 *Where stories live. Discover now