"هیونگ....دیگه نمیتونمممم..."
با ضربه ای که توی سرش خورد ساکت شد
-"بعد از این همه تمرین کردن باهاش باید تا الان عادت کرده باشی!"
تنه ی سنگین درختو روی زمین انداخت
-"قبلا اول صبح باهاش تمرین میکردم نه این که بعد از کلی شنا رفتن بندازیش به جونم"
نفسشو فوت کرد و وارد چادر شد...جیمین پشت سرش رفت و کنارش نشست
-"تهیونگا..چی شده؟"
تهیونگ بی توجه بهش بچه خرگوشی که پیدا کرده بودو تو بغلش گرفت و برگ کاهو جلوش نگه داشت تا بخوره
-"تهیونگ؟من..کاری کردم ناراحت بشی؟"
-"فقط حوصله ندارم جیمین.."
-"ببخشید..میخوای دوباره باچوب ها تمرین کنم؟...یا ته نگاهم کن!"
سری برای مخالفت تکون داد...بچه خرگوشو بیشتر به خودش فشرد
-"بهم یه قولی بده جیمین.."
گیج پلک زد
-"چه قولی؟"
-"عاشقش نشو...هیچوقت!"
-"عاشق کی؟چرا این هارو میگی؟"
به خودش اشاره کرد
-"من قوی نیستم...نتونستم قدرتی که یونگی قولشو بهم دادو داشته باشم..چون عاشقش شدم...چون عاشقم شد...ولی تو اشتباه منو نکن...عاشق هیچکدومشون نشو جیمین!"
-"نمیفهمم منظورت چیه هیونگ..."
تهیونگ لبخندی زد و سرشو تکون داد
-"وقتش که برسه میفهمی...بیا فقط حرف بزنیم.."
ذوق زده پلک زد
-"بقیشو برام تعریف میکنی؟"
-"اههه..تا کجاشو بهت گفتم؟"
دراز کشید و سرشو روی رون تهیونگ گذاشت
-"تا اونجا که گفتی میمونی.."
سری تکون داد
*9سال قبل*
با اب سردی که روی بدنش ریخته شد ناله ی بلندی کرد و بیشتر تو خودش جمع شد
-"س...ر...ده.."
-"عالیجناب...پادشاه..وارد میشوند"
همه تعظیم کردن و مردی که لباس قرمز رنگی به تن داشت وارد شد و روی تخت روی سکو نشست
کمی بعد مردی که میدونست اسمش یونگیه با دوتا از سرباز ها که همراهیش میکردن وارد شد و با فاصله از بدن مچاله شده ی تهیونگ نشست
-"شاهزاده یونگی...ایا به این که وزیر خارجه ...کیم سونگهیول...را کشتید اعتراف میکنید؟"
YOU ARE READING
𝐺𝑒𝑖𝑠𝒉𝑎 |✨| 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒎𝒊𝒏 *
Romance༈ 𝐺𝑒𝑖𝑠𝒉𝑎 ༈ { هرزه } ~فصل یک کامل شده فصل دوم هم کامل شده~ 𝑘𝑜𝑜𝑘𝑚𝑖𝑛 ⌇ 𝑦𝑜𝑜𝑛𝑡𝑎𝑒 𝑟𝑜𝑚𝑎𝑛𝑠𝑒 , 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑠𝑡 , 𝑆𝑚𝑢𝑡 -"عشق برات کافیه؟" -"عشق تنها چیزیه که کنترلم میکنه" .... -1 #𝑡𝑎𝑒𝑔𝑖 -1 #𝑆𝑚𝑢𝑡 -1 #𝑘𝑜𝑜𝑘𝑚𝑖𝑛 -1 #𝑝...