Chapter 11

345 47 33
                                    

ساعت رو روی مچ دست هری قرار دادم و مطمئن شدم که ضربان قلب ناگهانی رو کنترل میکنه.
بعد یه جفت دستکش برای هردومون از کیف بزرگم بیرون آوردم.

" با این روش میتونیم بدون تماس پوست، دستای همو بگیریم، منظورم اینه که من واقعاً نمیدونم چی باعث ضربان قلب ما میشه اما این میتونه شروع خوبی باشه هوم؟"
عصبی پرسیدم ، متوجه شدم وقتی هری منو تماشا میکنه قاطی می کنم و حالا اون نگاهش کاملا روی منه که دارم ساعت رو به دستای بزرگش وصل میکنم.

"آه و اینکه"
در حالی که انگشتم رو بالا نگه‌داشته بودم , مکث کردم و اسپری صورتی رنگو از کیفم درآوردم و بعد توضیح دادم
"من میدونم که هیچکدوممون آسم نداریم، این برای جلوگیری از احتمال بروز هرنوع مشکل تنفسیه"

قبل از اینکه اسپری رو بندازم توی کیف ، توی هوا تکونش دادم و بعد یه شیشه ی نازک رو بیرون آوردم که باعث گشاد شدن چشمای هری شد و با گیجی به صورتم نگاه کرد .

"میدونم این میتونه یه سلاح باشه ولی لباتو بده جلو"
با استرس بهش دستور دادم و باعث شدم با تردید بهم نگاه بکنه. وقتی لباشو جلو داد شیشه رو چسبوندم به لباش و خم شدم و از روی شیشه لبامو موازی لباش قرار دادم.

در حالی که شیشه رو با یه لبخند پر از هیجان پایین میاوردم ، اشاره کردم
" این طوری نگاه کن که انگار داریم همدیگرو رو میبوسیم"

من تمام این احتیاط هارو برای این قرارمون انجام دادم ، به هیچ وجه نمیخوام چیزی قرارمون رو خراب کنه.

هری دستشو بلند کرد و با اون پوزخند مغرورانه ای که همیشه قبل از اذیت کردن من میزنه گفت
" سوال"

با لبخند بدجنسی به شوخی گفت
"داریم میریم سرقرار یا برنامه ریزی کردی بریم کوه نوردی؟"

هری با وجود نگرانی دائمی من، آزمایش کردن سرم روی خودش رو متوقف نکرده و یکی از عوارض فعلی سرم روی اون اینه که باعث میشه دوباره مثل پرنس قدیمی حرف بزنه و رفتار کنه.

منظور من اینه که اون هنوز هم هری شیطان منه ، اما بیشتر ... شما میتونید شاهزاده خانم صداش کنید.

من قول دادم که اونو خیلی اذیت نکنم البته بیشتر بخاطر این که اون گفت اگه بیشتر ادامه بدم منو از پنجره پرت میکنه پایین.

همه چیز خوب پیش میرفت ، من هیلی و سایکو رو به یه قرار توی یه کافه به همراه ومپایر و قرارش و کلاریس و آدمکش، فرستادم.

البته ممکن من به دروغ به هیلی گفته باشم سایکو هری صدمه دیده و به همین دلیل احتمالاً هیلی الان اونجاست

و البته میخواستم برم و سه شیپ مورد علاقمو تعقیب کنم ولی هری من رو به خونه کشوند تا به دیگران چیزی به اسم "حریم خصوصی" بدم.

Her Effect | CompleteWhere stories live. Discover now