برگه کاغذی رو روی میزبه سمتم میگیره،
_جانگکوکم باهات مییاد،
میگه و به میز کناری اشاره میکنه،
نگاهمو از برگه ی زیر دستش به پسر نسبت جوون و مضطربی که یونگی بهش اشاره میکنه میدم،
_کیس سختی نیست،هم میکشیم هم نیرو آموزش میدیم،یه تیرو دو نشون!
حس بدی دارم،برگرو از زیر دستش بیرون میکشم و بانگاهی که هنوز به پسرک خیرس ازش میپرسم،
_همینجوریشم تن و بدنش داره میلرزه،اگه از پسش بر نیاد چی!؟
صدای کشیده شدن پایه های صندلی روی زمین رو میشنوم و نگاهمو به یونگی که بلند شده میدم،
_تقصیر توعه،یه جوری جمش میکنی!
میخوام چیزی بگم ولی بی توجه بهم سرشو برمیگردونه و به سمت خروجی کافه میره،
نگاهمو به کاغذ توی دستم میدم،
« سه شنبه ۱۱شب،محله کانگ،اتاق ۲۰۶هتل سوفیا،کیم دونگ»
YOU ARE READING
Blood painter
FanfictionYou could make me a believer Even if that shit ain't true You gon' make me commit murder Baby, I'd kill for you ويمين ميني فن فيك📝