Past (2)

961 145 3
                                    

کمی جلوتر از در روبه روی تخت نسبتا بزرگی وایستادم،
کسی كه روی تخت دراز کشیده و من قراره پرستاریشو بکنم،دختر جوونییه،و صدای قلبش بوسیله ی دستگاها داره توی اتاق پخش میشه!
با خودم فکر میکنم،مراقبت ازش نباید سخت باشه!
_خوشگله؟
به سمت چهارچوب در جایی که منبع صدا بهش تکیه داده برمیگردم،
مطمئن نيستم چرا اين سوال رو ازم پرسيده و يا جواب دادن به سوالش چه شرايطي رو جلو روم ميذاره،
سكوت ميكنم و اون كسييه كه ادامه ميده،
_بريم پايين؟
پشت سرش پله هارو طي و روي مبل راحتي و سبز رنگي ميشينم،
_چيزي ميخوري؟
ديدن چشمهاي درشت و لبخند دندون نماش باعث ميشه همه ي تصوري كه از صاحب صداي كلفت و محكم پشت تلفن داشتم به هم بريزه،
_نه ممنونم!
سرشو تكون و درحالي كه دو دستشو به هم قفل ميكنه خودشو جلوتر ميكشه،
با چشم به كاغذاي روي ميز اشاره ميكنه،
_قرار داد ببنديم؟
من به پولش نياز دارم و شرايطش برام عالييه،با لبخند ضعيفي كه روي لبام ميشينه،سرمو براي تايييد تكون ميدم،
_ميشه بپرسم اسم خانمي كه قراره ازش پرستاري كنم چييه؟
خودشو عقب ميكشه و با مردمك چشمايي كه به بالا داده پشت گردنش رو ميخاره،
_فو... نه وايسا
لپهاشو باد و نگاهشو ثابت ميكنه،
_سوفيا،سوفيا،آره...
با صداي بلندي اسمشو ميگه و بشكني ميزنه،
برام سواله چرا بايد اسم كسي كه ميخواد براش پرستار بگيره رو نميدونه؟
_ميشه بپرسم نسبتتون باهاشون چييه؟
اينبار دستش سراغ موهاي سرش ميره و اونهارو به بازي ميگره،
_اون يه اشتباهه!
متوجه حرفهاش نميشم،و اون اينو از طرز نگاهم ميفهمه،
_آها آره،منظورم اينه كه، رابطمون اشتباه بود،دوست دخترمه!
سعي ميكنم خودمو با جوابش قانع كنم،
_منم بايد سوال بپرسم؟
چند باري چشمام بازو بسته ميشن،طرز حرف زدنش باعث ميشه بترسم و به خودم شك كنم كه شايد اگه سوالي بپرسه و جوابش چيزي كه ميخواد نباشه يه فرصت كاري فوق العاده رو از دست بدم،
با ترديد ازش ميخوام كه سوالاشو بپرسه و اونجاس كه با تُني ار سوالات مواجه ميشم،
_توي سئول تنها زندگي ميكني؟سابقه ي كار داري؟چند سال؟خودت چي خودت چند سالته،ميتوني آشپزي كني؟....
سعي ميكنم جواب سواالايي كه يادمه رو با آرامش بدم،
_بله تنها زندگي ميكنم و...
دوباره با لبخند روي لباش سرشو تكون ميده،
_من جوابايي كه ميخواستم گرفتم تو كه سوالي نداري؟
نگاهمو دور خونه ي دوبلكس ميگردونم و سوالي رو كه تو ذهنم خلق ميشه به زبون مييارم!
_شغل شما چييه؟
_ نقاشم!
جواب صريحي رو ميشنوم كه قانعم نكرده با اين حال خودكار روي ميزوبرميدارم و زير قرار داد سه ماهه ي بيست و چهار ساعته رو با خيال هاي واهي توي سرم امضا ميكنم!

Blood painterWhere stories live. Discover now