11

370 52 32
                                    

Part 11
harry pov

عطسه کردم و سعی کردم فلفل رو از خودم دور کنم.
+ وات د فاک اخه...این چرا این شکلی شده؟

شنیسل ها به جای اینکه نارنجی رنگ باشن تقریبا زرد شده بودن.بعضی جاهاشون که پودر سوخاری خوب نچسبیده بود در حال کنده شدن بودن و مرغ زیرشون مشخص میشد...
فک کنم باید شعله رو بیشتر کنم...
چند دقیقه بعد قبل اینکه بسوزن از ماهیتابه درشون اوردم و گاز رو خاموش کردم...سیب زمینی هارو هم از تو سرخ کن در اوردم و ریختم تو ظرف هامون...تصمیم گرفتم یکم با سلیقه باشم و دو تا ژامبون و دو تا ورقه پنیر پیتزا برداشتم...پنیر هارو گذاشتم روشون و گذاشتم تو ماکرو ویو تا اب بشن...وقتی اب شدن رولشون کردم و گذاشتم کنار بشقاب پیش شنیسل ها...
بوش که خوب بود...امیدوارم خودشم خوب باشه...
میزو چیدم و رفتم بالا تا زین رو صدا کنم....خواب بود...نشستم کنارش رو تخت و موهاشو از رو صورتش کنار زدم...هنوز به خاطر صبح ناراحت بودم ولی نمیخواستم اذیتش کنم...انقد موهاشو ناز کردم تا بالاخره بیدار شد
- خوب میشد اگه یکی هر روز اینجوری بیدارم میکرد.ولی بیشتر وقتا یا انقد داد میزنن که بیدار میشم یا اب میریزن روم

خندیدم
+ پاشو ناهار بخوریم بعدم باید بریم فروشگاه.فردا افتتاحیس...باید یسری چیزا رو اماده کنیم...
- رنگا که خشک نشدن.
+ میشن تا فردا...فقط یه فکری به حال بوش بکنیم بد نیس.

خمیازه کشید و بلند شد...
- ناهار چیه؟
+ یه چیزی هست دیگه.پاشو

کشون کشون بردمش پایین و نشستیم سر میز.
- باید خوشمزه باشه

یکم سس کچاپ ریخت رو سیب زمینی هاش و بعد شروع کرد به خوردن...منتظر بودم از رو قیافش ببینم چطور شده...ولی پوکر فیس به خوردن ادامه داد
هی وایسادم یه چیزی بگه ولی نگفت...
+ عه خب چه مزه ای شده؟؟؟

با تعجب نگام کرد
- انتظار داشتی مرغ مزه چی بده؟مطمئنن مزه کباب نمیده که.خب خوشمزس دیگه.

چشامو چرخوندم و خودمم شروع کردم...
نه واقعا خوب شده بود.خوشمزه بود...
گوشیم زنگ خورد...جم بود...لقممو قورت دادم و تماسو وصل کردم.
+ هی جم
~ هی هزی.زنگ زدم ببینم سالمید؟احیانا تا الان جاییو اتیش نزدید؟همه چی سالم و سلامته؟زین زندس؟

چشامو چرخوندم و زین ریز میخندید
+ ما سالمیم.خونه هم در امنیت کامل به سر میبره...داریم غذا میخوریم
~ خوبه.فک میکردم از گرسنگی میمیری.تو که غذا درست کردن بلد نیستی.لابد زین درست کرده!
+ اهههه جما.نخیر من درست کردم.برو گمشو اصلا هی میمیری میمیری راه انداخته

گوشیو قطع کردم و شروع کردم به غر زدن...
+ اون همیشه همینجوریه.یا داره منو ضایع میکنه یا اینجوری هی اذیتم میکنه.ای بابا...
- خیلی خوشگل میشی حرص میخوری

و باز خندید.
دیگه امپر چسبوندم.دستامو تو هوا تکون دادم
+ اههههه

رفتم سمت پله ها و رفتم تو اتاقم.رفتم یه دوش بگیرم که حسم بهتر بشه و خستگیمم در بره تا برای فروشگاه اماده باشم.
جما دوباره زنگ زد.پوفی کشیدم و برداشتم
+ چیه
~ بی ادب زنگ زدم بگم دیشب که راجع به اون فروشگاه بهم گفتی یسری چیزا رفتم براتون خریدم.ادرس بده بیارمشون براتون.چیزای خیلی بدرد بخوری نیستن فقط برای دکورن.
+ مرسی جم.یاد داشت کن....

diary of a psycho [zarry]Where stories live. Discover now