4

459 58 20
                                    

عکس عکس زانیره👆

Part 4
zayn pov

*سال2014*

دفتر خاطرات عزیز....

اونا بالاخره جدا شدن از هم...ومنم دارم با تریشا زندگی میکنم...ولیحا فعلا پیش یاسر عه تا هفته ی دیگه که بره دادگاه و بخواد که کلا بیاد پیش ما...
اسمشو نبر هم که خودش خونه داره براش فرقی نمیکنه که مامان بابا از هم جدا شدن...نمیخوام اسمشو بگم چون مامان هر بار اسمشو میاریم خیلی عصبانی میشه...انگار نه انگار که اونم پسرشه...همیشه به راحتی بهش توهین میکنه و فحش میده...
بیخیال...حتی نمیدونم چرا با این سنم دارم خاطره مینویسم...این مسخرست......
دیگه خاطره ای نمینویستم.....
خدافظ واسه همیشه....

*

****سال 2016****

(با دست خط داغون تصورش کنید که توی یه برگه ی کاغذه چروک شده نوشته شده)

داداشمو کشتن....کشتنش و من هیچکاری نکردم...نزاشت بکنم....زانیر منو هل داد عقب و گفت همه چیز درست میشه...گفت فقط کافیه زنگ بزنم به پلیس...
اون لحظه هنگ بودم...فقط گوشیمو در اوردم و سریع شماره ی پلیسو گرفتم و تند تند ادرسو گفتم...
وقتی سرمو برگردوندم و دیدم دارن میزننش......فقط تونستم فحش بدم و بدوام سمتش...ولی زانیر بازم منو هل داد عقب.همون یه لحظه واسه پرت شدن حواسش کافی بود....صدای دادش تو کل کوچه پخش شد...افتاد زمین و منم افتادم کنارش...گریه کردم...زار زدم.... چاقو تا دسته توی پهلوش فرو رفته بود...پسره که باهاش درگیر شده بود با ترس به ما نگاه میکرد...خم شد و تو یه لحظه چاقو رو کشید بیرون....و داده گوش خراشش برای بار دوم تو گوشم پیچید...پسره دویید و من هیچ وقت نتونستم پیداش کنم....
یادمه دکترا میگفتن چون چاقو بی دقت در اورده شده اون هیچ شانسی واسه زنده موندن نداره...چون کلیه کاملا نصف شده بود و کیسه صفراش هم پاره شده بود.....
شاید اگه زانیر جلومو نمیگرفت من کسی میبودم که چاقو میخورد...من کسی بودم که میرفت زیر یه خروار خاک......ولی من هنوز اینجام.......هنوز اینجام .........

**

زمان حال....

زیر دستم خونی بود و حتی نمیدونستم خون کیه؟خودم؟کسه دیگه؟!
فقط داشتم دعا میکردم واسه خودم باشه که صدای ناله مانند یکی شنیدم...
+ ز........زی.........

سریع از جام بلند شدم و خودمو چک کردم...بجز درد مچم هیچ چیزی نبود....اون،خون من نیست........
+ زین........

صداش خیلی ضعیف بود...نمیدونستم از کجا میاد...اتاق بجز چند تا وسایل نقاشی، تقریبا خالی بود و صدا میپیچید توش...
- تو کجایی؟؟؟؟؟؟

ولی تنها صدایی که شنیدم صدای ناله مانند و افتادن چند تا کارتون و کوبیده شدن دره اتاقه قبلی ای که توش بودم بود.....و صد در صد صدای افتادن یه جسم روی زمین ..........

diary of a psycho [zarry]Where stories live. Discover now