هری وقتی از لیام فاصله گرفت واقعا قصد نداشت که بره خونشون اون میخواست بره پیش لویی!
.
لویی یه دور دیگه تو آینه خودشو نگاه کرد:هات از الویز
به خودش چشمک زد اون امشب مهمون داشت یه نفرو دعوت کرده بود که به فاکش بده و حال کنه حتما شب خوبی میشدبا اومدن صدای در سمت در و رفت به سرعت درو باز کرد با دیدن پسر فرفری رو به روش شوکه شد اون اینجا چه غلطی میکرد؟
-چی میخوای؟
لویی با اخم گفت
-اومدم ببینم حالت بهتر شده؟
هری سعی کرد اضطرابشو با پیچیدن بند سیوشرتش دور انگشتش کم کنه
-من عالیم بچه جون حالا زود راهتو کج کن بروخونتون که وقتتو ندارم
-منتظر کسی هستی؟
-آره یه مهمون مهم دارم
هری حدس زده بود چون بوی عطر لویی که زده بود بینیشو پر کرده بود
-اما...
تا خواست حرف بزنه یه نفر از پشت نزدیک شد
-سلام
هری برگشت سمتش اون یه پسر قد بلند و درشت بود اون هیکل ورزش کاری داشت و آستیناشو تا زده بود و بازوهای گندشو به نمایش گذاشته بود
لویی:هییی اومدی؟
هری:این کیه؟
پسر نزدیک شد و لویی درو بیشتر باز کرد تا اون وارد شه و به محض وارد شدنش لویی دوباره درو نیمه باز کرد و با چشمای طلب کار به هری نگاه کرد:نمیخوای بری؟
پسر نزدیک شد:نمیخوای معرفی کنی؟
لویی لبخند مصنوعی زد:این هریه،هری این مستر گود فاکه(good fuck)
پسر خندید:اون بامزه اس من واقعا با تری سام مشکل ندارم!
لویی به وضوح عصبی شد:نه اون داره میره برو دیگه هری به مامانت سلام برسون!
هری از در فاصله گرفت و رفت لویی پووفی کشید و درو بست
-تو واقعا یچیزیت میشه ها! اون بچه رو تنها این وقت شب فرستادی رفت؟
لویی حرصش دراومده بود:اومدی سکس داشته باشی یا زر زر کنی میخوای حرف بزنی برو بیرون به تو مربوط نیست من با کی چطوری رفتار میکنم!
حرفاشو با حرص و پشت سرهم ردیف میکرد!
پسر خودشو جمع کرد:باشه حالا چرا حرص میخوری
لویی نیشخند زد از در فاصله گرفت و شروع کرد به لخت شدن
....
هری وقتی رسید خونه دید مامانش با عصبانیت دم در ایستاده
-نمیخوای بگی کجا بودی؟
YOU ARE READING
I don't believe in love! ~ By Atusa20
Fanfictionداستان درباره ی یه پلی بوی به تمام معنای گی هستش که با یه پسر معصوم هفده ساله برخورد میکنه +18!!!!! داستانی متفاوت از لری و زیام! hope you like it...