-خب ما سه تا پسریم که هر کی یه جوری دیوونه است!
یکی زیاد میخوره یکی زیاد میکنه منم فقط حرص میخورم نه بخاطر این دوتا بخاطر اینکه زیادی سینگلم!
بارمن رو به پسر چشم قهوه ای گفت:میدونی چرا سینگلی؟
-چرا؟
-چون زیاد حرف میزنی!
لیام اخم کرد:خب تنها موندم لویی که معلوم نیست داره رو مخ کی میره نایلم هنوز نیومده!
بارمن خندید:اوناهاش لویی اونجاست!
لیام:حدس میزدم
YOU ARE READING
I don't believe in love! ~ By Atusa20
Fanfictionداستان درباره ی یه پلی بوی به تمام معنای گی هستش که با یه پسر معصوم هفده ساله برخورد میکنه +18!!!!! داستانی متفاوت از لری و زیام! hope you like it...