chapter 16

1.2K 213 75
                                    

شکلات ها یه روکش دارن.

کتاب ها جلد دارن.

و لعنتی نمیدونم اسمش در مورد ادم ها چیه ولی میدونم که اون ها هم توانایی "مخفی کردن " رو به نوعی دارن.

و مخفی کردن اسون نیست...ولی غیر ممکن هم نیست.

دفترچه رو توی دستم جا به جا کردم و برای هزارم جلدشو جمله ی روی صفحه ی اولشو بررسی کردم.

وقتی دیدم قدرت باز کردنشو ندارم توی دستم فشارش دادم و دوربینو برداشتم..ببخشید هری ببخشید هری ببخشید هری ..
و برای عذر خواهی ها دیر بود وقتی دوربینو روشن کردن و وارد عکس هاش شدم.

تصمیم گرفتم همراه با خاطرات برم جلو چون....نمیدونم فقط حس کردم این درست تره پس رنقدر دکمشو فشار دادم تا به عکس اول رسیدیم و به نظر میرسه فیلم داخل این دوربین خیلی قدیمی نیست چون در مجموع عکس های زیادی توش نداره...چرا همه ی وسایل هری همینطورین؟ انگار برای زنگدیش درخواست یه رفرش کرده و همه چیز رو از یه مقطعی به بعد دوباره ساخته.

عکس اول یه عکس معمولی از چند تا درخت از توی یه پارکی چیزی بود که چیز خیلی مهمیو نشون نمیداد پس جلو تر رفتم و چند تا عکس گل و درخت دیگه تا بالاخره یه صورت اشنا رو دیدم.

ربکا.

اینبار داشت به وضوح لبخند میزد و وقتی میخندید مشخصا بار ها زیبا تر دیده میشد و لبخندش خالی از هر گونه ناراحتی یا احساسات منفی ای بود. چیزی که برای بار هزارم از خودم پرسیدم اینه که چرا باید هری رو ترک کنه ؟
مگه هری چه مشکلی داشت؟

و عکس بعدی دوباره از همون دختر بود اینبار به نظر میومد خوابیده و دست هری رو هم میشد دید همونطور که با وجود اینکه خوابیده بود محکم توی دستش گرفته بود.

من دنبال چی دارم میگردم ؟

و سوالمو دوباره فرستادم عقب و ادامه دادم..

چند عکس دیگه از هری و همون دختر همونطور که میخندیدن و چند تا از خود هری و دوباره درخت ها.

این یکم نا امید کننده به نظر میرسید تا اینکه جلو تر رفتم و به چند تا عکس اخر رسیدم.

توی اولینش ربکا بود که انگار روی زمین اشپزخونه با موهای خیس خوابیده یا همچین چیزی و عکس بعدیش باز هم همون دختر بود اینبار توی وان حموم چشماشو بسته بود و عکس سوم مطمئنا همون دختر بود اما از بیرون وان گرفته شده بود.

باشه؟ این دیگه خیلی شخصیه ؟

منظورم اینه که کی به دوست دخترش میگه خودتو توی وان به خواب بزن و تا سه میشمارم و ازت عکس میگیرم؟
هری عجیب بود ولی چقدر ؟

عکس یکی مونده به اخر ربکا بود و اینبار سرش زیر اب توی وان بود و چشماش باز بودن و بدون هیچ احساسی به دوربین نگاه میکرد .

میتونم تند تر زدن قلبمو حس کنم و نمیدونم نسبت به اینا چه حسی دارم.این یه شوخیه مطمئنم ولی خب... چرا ؟
عکس رو زدم جلو تر و واقعا مطمئن نیستم هری چرا باید همچین کاری بکنه ولی اون از یکی از جمله های روی دیوار خونش عکس گرفته بود که خونده بودمش ولی حس میکنم تا الان هیچ معنایی نمیداد.و امیدوارم واقعا معنی ای نده.

"اب خلق میکنه و اب میکشه."

A planet called HarryTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon