گیج و سرخورده، تارهای مشکی رنگ موهاش رو چنگ زد و با آخرین توانی که داشت داد کشید.«حرف بزن فلیکس، حرف بزن.»
کارین با نگاهی سرزنشگر فلیکس رو نشوند و صداش رو کمی بالا برد تا فرزند تخسش رو آروم کنه، هیونجین مثل یک حیوون زخمی به خودش میپیچید و تا دیوونه شدن فاصله ای نداشت.
«بشین بعد صحبت میکنیم. جوهی، چند تا لیوان آب سرد بیار، بعدش میتونی استراحت کنی.»
دخترک با اخم و غرغر بلند شد و لنگان جمع رو ترک کرد. فلیکس مسکوت، سرش رو پایین انداخته بود و با انگشتهاش بازی میکرد.
«هی مردنی، چرا حرف نمیزنی؟ زبونتو تهجانگ خورده؟»
کیسامارا با نیشخند گفت و وقتی صدای نفس عمیق و بلند هیونجین رو شنید هردو دستش رو به معنای تسلیم بالا برد.
«آروم باش حیوون، هنوز که دستش به نینگیو نرسیده.»
کارن هشدارگونه همسرش رو صدا زد و لیوان سرد آب رو از جوهی گرفت. لیوان بعدی بین انگشتهای داغ هیونجین نشست و یک نفس همهش رو خورد، فلیکس با همهی توان اون رو به دیوار کوبیده بود تا گلوی عموش رو بابت جملاتش خرد نکنه.
«این شخصیه..»
لیوان بلندی که توی دست هیونجین بود درست سمت فلیکس پرت شد و صدای بلندش شونه های کیسامارا رو هم بالا پروند، به آخرین حد از خشم رسیده بود و گلوش میسوخت.
«به هشت ماهی که دخترم نفس کشیده قسم، گردن تورو به جای تهجانگ خرد میکنم فلیکس. یک دفعهی دیگه جملهای جز چیزی که میخوام بشنوم بگو تا عواقبش رو ببینی.»
باید چیکار میکرد؟ چطور حقیقت رو میگفت که خاکستر جنازهی بقیهی افراد مهم زندگیش رو جمع نمیکرد؟
فشار خشمی که از نگاه هیونجین ساطع میشد زیاد بود. تا حد کمی واقعیت رو تحریف میکرد و برای آرامش مرد جلو میرفت، مشکلی نبود، مشکلی پیش نمیاومد.
دم عمیقی برای از بین بردن لرزش بیموقع صداش گرفت و بدون نگاه کردن به صورت سرخ مرد که به کبودی میرفت شروع کرد.
«من از کسی نپرسیدم، حتی نشنیدم که راجع بهش حرف بزنن.. ولی دفترچهی خاطرات مامانمو خوندم. تهجانگ تا قبل از ازدواج مامانم دست از سرش بر نمیداشته و حتی-»
زبونش رو گزید و جملهی 'به دوست صمیمیش نزدیک شد تا از مامان بدونه' رو قورت بده، دوست صمیمی لعنتیای که صحبتش پیش میاومد ههجین، مادر معصوم هیونجین بود. تهجانگ مثل یک شکست خورده بعد از ازدواج یونا و ههجین به زندگیهاشون حمله میکرد و هیچکس نفهمید کِی و چرا بیخیال شده.
«اون مامانم رو دوست داشت. خودش میگفت داره. حتی.. گروه دوستیشون به خاطر همین از بین رفت. مامانم شکایت از تهجانگ رو به پدرش رسوند و ارتباط خانوادگیشون هم باهم قطع شد.»
YOU ARE READING
Blood Lake's Swan
Romantikus- hyunlix Romance, Action, Drama, Smut 🪽 " گناه نابخشودنی من تویی، بابت دوست داشتن و دوست داشته شدن با تو مجازات میشم "