Chapter 3

175 27 0
                                    

" سلام این کمپانی JYP است.
ما امروز برای این اینجا هستیم که راجب جزئیات سلامتی و برنامه‌های هیونجین عضو استری‌کیدز صحبت کنیم.

متاسفانه، هیونجین گاهی نشانه‌هایی از ناراحتی و ناآرامی عصبی نشون می‌ده. طبق گفته پزشکِ شخصیِ او، این علائم به PTSD* و GAD* شباهت نزدیکی دارند.
اثری از حرکات و رفتار‌های غیرِ‌عادی و پرتنش در اجرا‌ها و برنامه‌های عادی نیست، اما احساس فشار زیادی هنگام مواجه با برخی شرایط در او وجود دارد.
درمان‌ها تا حالا کمک زیادی به بهبود حال هیونجین کرده و با وجود اصرار هیونجین که طرفدارها رو نگران نکنه، مشکلاتی پیش آمد که باعث شد نتونه در کامبک پیش رویِ استری‌کیدز حضور داشته باشه.
این عدم حضور صرفا شامل اجراها می‌باشد و تداخلی با حضور او در تیزرها، فتوشات‌ها و موزیک‌ویدیوها ندارد.

از اینکه استی رو نگران کردیم معذرت می‌خواهیم.
ما سلامت هنرمندمون رو اولویت قرار می‌دهیم و با تامین درمان و استراحت کافی مطمئن می‌شویم که حالش بهبود پیدا می‌کنه. پس از صحبت با هیونجین و دکترِ شخصیِ او، به نتیجه می‌رسیم که هیونجین به چه مدت استراحت نیاز دارد.

از دبیو هیونجین، ما تمام تلاشمون رو برای درمانِ او انجام دادیم و اعضا هم تلاش می‌کنند که هیونجین رو قوی نگه‌دارند. در حال حاضر ما هرکاری که لازمه برای بهبود حال هیونجین انجام می‌دهیم.
در آینده هم ما تمام تلاش‌مون رو می‌کنیم تا حال هیونجین بهتر بشه.
از استی خواهش می‌کنیم که به هیونجین قوتِ قلب بدن و براش پیام‌هایی دل‌گرم کننده بفرستند."

~~~~~

_"خوبه. عالیه. حالا این سمت رو نگاه کن. خوبه خوبه.
چونه‌ات رو یکم بده پایین. عالیه، خودشه."
نگاه سردش رو از دوربین گرفت. ژستش رو عوض کرد و بیشتر توی کاناپهِ چرم فرو رفت. دست‌هاش رو روی صورتش گذاشت و از بین انگشت‌های کشیده‌ش نگاه عمیقی به دوربین انداخت. سردی انگشترهای طلا رو روی پوست صورتش حس می‌کرد. یکی از دست‌هاش رو برداشت و به گردنبند دور گردنش چنگ انداخت. اون رو بالا کشید و لایِ ردیف مرتب دندون‌هاش نگه‌داشت.
نور فلش‌ها چشمش رو می‌زد. نگاهش رو به پایین داد و نیشخندی زد.
_"اوه پسر این خیلی خوبه. حالا یکی از پاهات رو روی دسته کاناپه بنداز. نه این خوب نیست، یکم جمع‌تر بشین. خوبه نزدیک شدیم. دست دیگه‌ت رو جلوی چشم‌هات بگیر. آره خودشه."
و صدای بلند شاترِ دوربین.

_"خیلی خب برای الان کافیه. مکس، به استایلیست بگو لباس‌ها و اکسسوری‌ها رو برای دور بعدی عوض کنه. بیست دقیقه دیگه شروع می‌کنیم."
خودش رو روی چرمِ قهوه‌ای صندلی ولو کرد. نگاهش رو به تیم پرجنب‌و‌جوش روبه‌روش داد و بعد چشم‌های سوزناکش روی هم قرار گرفت. دیشب طبق معمول نتونسته بود خوب بخوابه، و برای اینکه امروز هم سر صحنه خوابش نبره، نتونسته بود از قرص‌های خواب‌آور و آرامش‌بخشش استفاده کنه. سرش تیر می‌کشید و هنوز هم صدای بلند شاتر دوربین‌ها توی مغزش پلی می‌شد.

Hidden CurtainsWhere stories live. Discover now