مهمان خانه ی غم زده ی من / ماه من

20 7 21
                                    

ای مهمان خانه ی غمزده ی من ، بی خبر آمدی اما من ، به این بیخبر آمدنت ، عادت کرده ام .

آمدی تا همدم تنهایی ام باشی و من تنهایی گریز ، تاب رد کردند را نداشتم .

مهمان خانه ی کوچک من ، خستگی هایم را با من شریک میشوی ولی غمی به بزرگی دردهایم را هدیه میکنی .

غمی به تیرگی چشم سیه رنگی که سالهاست قلبم را ربوده است .

ای مهمان تاریک من ، روشنی های خارج از این پنجره ی کوچک را تو به سر میکنی و حال ، چادر سیاهت ، پر از ستاره های کوچکی شده که مرا به یاد چشم های بلورینش می‌اندازد .

مهمان من ، بی خبر آمدی ، بی خبر هم دلم را بردی .

دلم را ، خاطرم را .

همراه خود بردی تا به دست معشوقی برسانی که از عشق من بیخبر است .

مهمان من شب بود و معشوقم ، ماهی بود که روز ، در حسرت دیدارش سپری میشد و شب ، با خیره شدن به چال های صورتش ، آن چال های خاکستری ، خوابم می‌گرفت .

____________________

دست نوشته های باران خورده [𝐑𝐚𝐢𝐧𝐲 𝐌𝐚𝐧𝐮𝐬𝐜𝐫𝐢𝐩𝐭𝐬]Where stories live. Discover now