خالق عشق و گناه

51 15 30
                                    

( یکم حس عکس رو توصیف کنیم )

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

( یکم حس عکس رو توصیف کنیم )

چرا هر گاه به او میرسم مجبور به ترکش میشوم ؟

مگر گناه من چیست ؟

گناه من عاشق شدن است ؟

او مرا گناهکار خطاب میکنند ؟

اگر عاشق شدن گناه است ، اگر عاشق بودن جرم است ، مرا به عنوان کثیف ترین بنده ی روی زمین ، به این خاک معرفی کن .

آنگاه من هم گناهی دیگر مانند نداشتن خدایی که عشق را گناه مینامد ، مرتکب میشوم . آنگاه دیگر به خدایم هم عشق نمیورزم .

مگر دوست داشتن و عشق ورزیدن گناه نیست ؟

پس حتی خدایم هم لایق گناهکار شدن من نخواهد بود !

میدانی که نمیتوانم احساساتم را آنگونه که باید بروز دهم . نمیتوانم فریاد بکشم و بگویم خدایم را نمیخواهم .

مگر تقدیر و سرنوشت متفاوت نیستند ؟

تقدیر ، برخورد آدمی با کسری از ثانیه های زندگیمان است . ولی سرنوشت ، وجود آن آدم تا پایان راه زندگی ، با ماست . ( یادم نیست این متن برای کدوم داستان بود ولی برداشت خودم رو نوشتم . امیدوارم درست بوده باشه )

مگر تویی که خدا هستی ، تقدیر ، قسمت و سرنوشت ما را ننوشته ای ؟

مگر نمی‌دانی که چه خواهد شد ؟

چرا ؟

ما را بهم میرسانی که روزی از هم جدایمان کنی ؟

گاهی احساس میکنم خدایی وجود ندارد .

چرا که آنگونه که از او یاد میکنند مهربان نیست .

اگر مهربان بود ما را به گناه هم آلوده نمیساخت و بعد ، از هم جدایمان نمی‌کرد .

سرنوشتمان را می‌دانست و هیچگاه آنچنان تقدیری را برایمان رقم نمی‌زد که نهایتش ، یعنی سرنوشتمان ، جدایی باشد .

من خدایی ندارم ، جز آنکه خدایم او را از من جدا کرده .

اری .

چقدر تلخ است صحنه ی خداحافظی .

در کتاب مورد علاقه ام نوشته بود تلخ ترین خداحافظی ها مربوط به کسانی ست که مجبور به ترک میشوند ولی هنوز ، کمی عشق در وجودشان جریان دارد .

میدانی که عشق من حتی اگر در کنارت نباشم هم ، روز به روز بیشتر خواهد شد و یادآوری خداحافظی ام ، مرا به مرگ نزدیک تر خواهد کرد .

شاید هم خدا حق داشته و به خاطر نگفتن همان دوستت دارم ها _ که فکر میکردم با گفتنشان تو را از من دور خواهد کرد _ تو را از من گرفته .

ولی باز هم ، او ظالم است .

ظالمی که به من فرصت گفتنشان _ دوستت دارم ها را _ را حتی در زمان خداحافظی هم نداده ! ...

____________________________
یا :
_اروم باش
چقدر صدایش دلنشین بودم اما نمی‌دانم چرا نمی‌توانستم حسش کنم صحنه های مبهمی از زندگی جلویم ظاهر شد
+دیگه وقت شما تمومه باید با ما بیاید .
و این است حکایت تلخ عادت هایی که ما را از هم جدا خواهد کرد .
_______________

و در پایان این دنیا کسی لبخند می‌زند و می‌گوید :آنقدر ضعیف بودی که حتی‌ نتوانستی به کسی که دوسش داری بگویی دوست دارم

حتی نتوانستید در مقابل خودتان ، از خودتان محافظت کنید و بعد ، خواهان مقابله با دیگری بودید .

شاید نگفتن دوست دارم ها برای این بودن که نمی‌خواستیم از دستشون بدیم ولی همین نگفتنا اونا رو ازمون گرفت .

نگفتیم چون هر جای دنیا هر کی که گفت عاشق یکی دیگس ، از دستش داد .

هر کی به یکی گفت دوسش داره ، فرداش ، دسته ی گلای مشکی رو گذاشتن بالای سر یک کدومشون .

نگفتیم و یادشون رفته که به چشمامون نگاه کنن ، نگاه نکردن و هیچ وقت حقیقتی رو که به زبون نیاوردیم نفهمیدن .

هیچوقت نفهمیدم که حکمت این تلاش برای از دست نرفتنا چیه .

به هر حال ، برای هر چی که تلاش کنی ، هر چیزی که برات مهم باشه رو ، زود تر از چیزایی که برات مهم نیست از دست میدی .

شاید هم ما درختانی هستیم که عاشق تبر ها شده ایم . عاشق آدمیانی که میدانیم هیچ فایِده ای برای مان ندارند ، بلکه زخمی ترمان میکنند .

ولی نمیتوان از درد این زخمی شدن ها دل بکنیم .

برایمان تبدیل به عادتی شده که اگر نباشد ، زنده نیستم .

درد ، شده است همه ی زندگی ما و ما قصد دل کندن از آن را نداریم .

شاید هم ، آن ها قصد دل کردن از ما را ندارند .

آری

طبیعت لحظه به لحظه دارد همین را در گوش آدمیان زمزمه می‌کند اما انگار همه‌ی ما کر شده‌ایم و صدای ناله‌ی درختانی که به دست ریز‌شاخه های تبرساخته قطع می‌شنوند نمی‌شنویم .

و اینگونه است که زندگی برایم کلمه مبهی شد و تنها معنی که توانستم از آن استخراج کنم این بود:

زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم

زندگی .

معلومه که از اول گنگ نبود .

حتی همین الانشم معنی داره .

فقط ، درک کردنش یکم سخته . میدونی ؟

ز ؟ زجر ها و زخم هایی که در تمام طول عمر حس می‌کنیم .

ن ؟ ننگ ها و سرزنش های موجود در دنیا ، طغیان میکنند و هدفشان ماییم .

د ؟ درد هایی که سراسر وجودمان را خواهد پوشاند .

گ ؟ گرمایی که هیچگاه حس نخواهد شد .

و ی ؟ یاد کردن از دیگر حروف و هیچگاه یاد نشدن .
_____________
✨👀
نظرتون ؟

دست نوشته های باران خورده [𝐑𝐚𝐢𝐧𝐲 𝐌𝐚𝐧𝐮𝐬𝐜𝐫𝐢𝐩𝐭𝐬]Where stories live. Discover now