میخواهم مدتی گم شوم در دنیای خیال .
ولی هر بار که در آب های شیرین و وصف ناشدنی خیالاتم غرق میشوم ، او را میبینم .
او ، مرا به من باز میگرداند .
این من گمشده را من به من باز میگرداند و من ، کسی جز او نیستم .
درست است ، من همان کابوس های خیالاتم .
کابوس خواب های خوش .
کابوس روزهای بارانی ، و همان فریاد و غرش آسمان !
منی که در من گم شده ، تنها با همین کابوس ها به من بازمیگردد .
کابوس ها خیالات منند .
هیچگاه مرا از آنها _ آنها را از من _ جدا نکنید .
چرا که بعد ها ، کابوس زندگی خودتان خواهم شد .
آن هم با جایگزین کردنتان با همین رویاهای کابوس نام .
هر چند نزدیک ، اما دور !
__________زیبا اما ترسناک به مانند یک آسمان ابری .( این بخشی بود که یکی از همکلاسیام در جواب متن بالا نوشت . )
و جواب من :
آسمانی ابری به تیرگی سنگی تیپنده در اسارت ۲۴ ساعت شبانه روز . ( منظورم قلب و دنده هاست که مجبورن ۲۴ ساعته از قلب مواظبت کنن )
سنگی تپنده که با هر بار تپیدن ، ذره از خود را دفن میکند .
شاید هم میخواهد نام چیز هایی که بر آن حک شده است را از خیالاتش خارج کند ! .( کشیده شدن دو تا تیکه ای که قلب داره به هم باعث پودر شدنش میشه . مثل سنباده ای که روی چوب میکشی . حالا یه قسمت سنگیه ، یه قسمت همون صفحه ایه که باهاش سنگ رو برش میدن یا گرد میکنن )با هر تپش قلبم یک قدم به مرگ نزدیک تر شدم تا روزی که صحنههای زندگی برایم کند شد و آن روز من مردم و قلبم برای همیشه ایستاد اما این جسمم نبود که مرده بود این روحم بود که مرده بود .
روحمان در همان کودکی خواهد مرد و زمان هایی از بزرگسالی ، دوباره به خودمان بر میگردد . این ، دقیقا همان زمان هاییست که میخواهیم کودک شویم و با خردسالان بازی کنیم . فارغ از دنیای ظالمانه ی آدم بزرگ ها ! ( بعضی موقع ها آدم بزرگا مثل بچه ها رفتار میکنن . از روی رفتارشون میشه تشخیص داد حدودا دارن ادای چه سنی رو در میارن . من یه تعریفی براش دارم . اونم اینه که ممکنه اونا توی اون بازه ی زمانی که دارن بهش بر میگردن ، روحشون رو از دست داده باشن و روحشون دیگه بزرگ نشده باشه . برای همون وقتی یهویی بهشون بر میگرده ، نمیتونه مثل یه بزرگسال رفتار کنه . نمیدونم . جسمشون فارغ از دنیای روح بزرگ میشه ولی نمیدونه که کاش هیچ وقت بدون اون روح بزرگ نمیشد . )
__________
✨👀
نظرتون ؟.
نظرتون راجب اینجوری نوشتن چیه ؟ یعنی اولین برداشتی که از عشق دارین ، اولین تعریفی که دارین ، یا هر چیزی که بتونه یکم معنی عشق رو برسونه ؟
YOU ARE READING
دست نوشته های باران خورده [𝐑𝐚𝐢𝐧𝐲 𝐌𝐚𝐧𝐮𝐬𝐜𝐫𝐢𝐩𝐭𝐬]
Non-Fictionوضعیت : در حال آپ .🤎✨ روز آپ : نامشخص .🤎✨ یه سری از نوشته هام ، کوتاه یا بلند ، توی پارت های مختلف آپ کردم .🤎✨ البته نوشته ها به هم ربطی ندارن .🤎✨ موضوعشون رو هم مشخص کردم . 🤎✨ هر چند وقت یه بار ، پارت جدید بهشون اضافه میکنم .🤎✨ کامنتا و ووت ه...