اغراق یا دروغ ؟

70 17 61
                                    

میگویند خواستن توانستن است ولی گاه خواستن داغ بزرگی بر دل می‌گذارد ، گدازه ای که تا اعماق قلبت را می‌سوزاند و با هیچ چیز ترمیم نمیشود ‌.

آری . آنها دروغ میگویند .

دروغ میگویند . زیرا ، هیچ چیز این زندگی ارزشش را ندارد .

اغراق میکنند اگر بگویند از آن متنفرم . زیرا در باطن ، باز هم نمی‌توانند عشقشان را به کسی که در ظاهر از او متنفرند ، انکار کنند .

چشمانشان ، لایه اشکی را حمل میکند که بارش ، هیچگاه به مقصدی که آن زمین لعنتی شده ی زیر پایشان است نمیرسد .

اغراق دروغ زیباییست که با آن رنگ میشود . با دروغ !
طوری که دیگر باور میکنی آن دروغ ، حقیقتی محض است .

خوانده ام : قلب هایی که یکدیگر را به آغوش میکشند و چشمانی که به سوی یکدیگر شلیک می‌کنند .
آری .
آنها نیز دروغ میگویند . دروغ میگویند با چشمانی که برای وصف ، نیاز به اغراق بلند بالاتر از آنچه هست دارند . بلند بالاتر از تمام زیبایی و اندوهشان !

دروغ و اغراق ، دو حقیقت زیبای زندگی اندد . حقیقت هایی برای این زندگی دروغین ، زندگی ای که میخواهد با دروغ ، دروغی دیگر را پوشش دهد و با همین دروغ ها ، به دروغی دیگر برسد .

زندگی و مرگ همان دروغ ها هستند . چرا که ما برای زندگی کردن در دنیای متولد میشویم که حتی یک ثانیه اش را هم زندگی نمیکنیم ، بلکه تلاش میکنیم تا زنده بمانیم ، شاید که تنمان ، خوراک کرم های خاکی شود . و زمانی که اسیر چنگال های کرم ها میشویم ، خواهیم فهمید که نه تنها زندگی نکرده ایم ، بلکه مرگ خوشی هم در انتظارمان نبوده است . نه حتی دنیایی بعد آن !

کاش می‌دانستیم که از همان ابتدا ، همه چیز یک دروغ بی رحمانه بود . حتی بهشت !

✨👀
نظرتون ؟
من نمی‌دونم چرا وقتی میدونیم که زندگی نمیکنیم ، بازم ، نمی‌تونیم خودمون رو از شر این همه دوییدن خلاص کنیم . شاید فکر میکنیم اگه الان بلایی سر خودمون بیاریم ، بعداً ، توی زندگی بعدی به مشکل می‌خوریم . ولی ، اصلا زندگی بعدی ای هست ؟ از کجا انقدر مطمینیم که قراره بهشتی باشه ؟ جهنمی باشه ؟

دست نوشته های باران خورده [𝐑𝐚𝐢𝐧𝐲 𝐌𝐚𝐧𝐮𝐬𝐜𝐫𝐢𝐩𝐭𝐬]Where stories live. Discover now