I'll be the actor Staring in your bad dreams

991 96 529
                                    


۳۰ دسامبر ۲۰۱۶ - اتاق ملاقات وی آی پی زندان جنایی سئول

فضای اتاق نسبتا آروم و ساکت بود و صدای چرخش پره های پنکه ی سقفی به خوبی به گوش میرسید. تهویه های سقفی روشن بودند و دمای محیط رو متعادل نگه میداشتند ، با این حال اما پسر مچاله شده پشت صندلی چوبی تنها میز اتاق ملاقات که موقع پیاده روی صبحگاهی داخل حیاط زندان ، بارش اولین برف سال رو با چشم های خودش دیده بود ، از همون لحظه تا به الآن مدام میلرزید و سرمای آزاردهنده ی ابتدای زمستون رو به خوبی احساس میکرد که چطور تن رنجور و تحلیل رفته ش رو از پا درمیاورد و زیر پوست رنگ پریده ش میخزید.

در سمت دیگه ی اتاق اما ، کیم ووشیک مثل دیوونه ها بی وقفه راه میرفت و فریاد میزد. البته ، گاهی هم سر جای خودش می ایستاد و ساکت میموند ؛ گاهی هم به یک نقطه ی نامشخص خیره میشد و میخندید... اگر کسی از بیرون نگاهش میکرد ، ماری رو میدید که دور خودش میچرخه و دم خودش رو گاز میگیره! با این حال اما هیچکس فریادهای بلندش رو جدی نمیگرفت و مرد میانسال هم در پاسخ به این رفتار ، مدام جریح تر میشد و کلمات بیشتر و بی سر و ته تری رو کنار هم می چید.

-باورم نمیشه! واقعا باورم نمیشه این کارو کردی! باورم نمیشه به همین راحتی اون دهن گشادتو باز کردی و همچین چرت و پرتایی رو تحویل قاضی پرونده دادی! اصلا عقل تو کله ت هست؟! نادون بی عرضه...؟ آخه مگه یه آدم چقد میتونه احمق باشه؟؟! یه آدم چقد میتونه خنگ بازی دراره مگه ، هاااااع؟! تهیونگ! تو توله سگ بدردنخور تا کجا میخوای پیش بری؟! تو حرومزاده ی عوضی تا کی قراره به همه چیز گند بزنی و آبروی چندین ساله ی منو اینطوری به بازی بگیری؟!

وکیل خانواده ی کیم که در سمت دیگه ی میز چوبی و روبروی موکلش نشسته بود ، چشم های باریک و دقیقش رو در سکوت روی چهره ی بیحال تهیونگ چرخوند.

-که با احتمال قاتل بودن خودت موافقی ، آره؟؟؟! که اونقد عقلتو از دست دادی که میخوای گوشه ی زندان بپوسی و بمیریییی؟؟؟

بعد از آخرین فریادی که کشید اما ، مرد پشت میز به حرف اومد و بین کلام کیم ووشیک وقفه انداخت.

-آروم باشید آقای کیم! اجازه بدید یکم فکرامونو جمع کنیم و ببینیم چطور میتونیم این مشکلو حل کنیم.

با حرفی که وکیل به زبون آورد ، مرد میانسال برای یک لحظه از قدم زدن دست کشید و به سمت میز برگشت.

-مگه کثافتی که این احمق بالا آورده حلم میشه؟؟! مگه راهیم باقی مونده که بتونیم باهاش این گندو بپوشونیم؟

تهیونگ چیزی نمیگفت. نه حتی مطلقا یک کلمه... درواقع پسر جوون تا اندازه ای ساکن و بدون واکنش بود که وکیل خانوادگی کیم با خودش احتمال میداد که شاید موکلش واقعا مشاعره ش رو از دست داده ، یا با توجه به سمعک ظریفی که پشت گوش راستش قرار داشت ، شاید صداهای محیط اطراف رو به خوبی نمیشنوه و پردازش نمیکنه.

US.Место, где живут истории. Откройте их для себя