جئون نگاه خریدارانه ای به سرتاپای تهیونگ انداخت و پوزخندی زد.
_بله استاد؟
تهیونگ عصبی دستی روی میز کوبید و دستش رو باز و بسته کرد که باعث به وجود اومدن صحنه کیوتی شد.
جئون با زور جلوی لبخندش رو گرفته بود تا چیزی نگه چون مطمعن بود اون جوجه به سمتش حمله می‌کنه.

+ فیلم رو رد کن بیاد جئون!
جونگکوک لبخندی زد و بلند شد و رو به روی تهیونگ ایستاد.
چند سانتی از تهیونگ بلند تر بود و این باعث شده بود که از بالا به صورت اون فسقل زل بزنه.
_ و اگر فیلم رو ندم؟

تهیونگ آب دهنی قورت داد و در ثانیه اخماش باز شد.
چطوری باید اون غول بی شاخ و دم رو تهدید میکرد؟
با چی؟
اون که هیچ اتویی نداشت.
پوفی کشید و شروع کرد به بد و بیراه گفتن و پا گذاشتن روی خط قرمز های جئون!

+ فکر کردی شتر کدوم بیابونی؟ اومدی تر زدی وسط زندگی من فکر کردی خبریه ؟
نه داداش من کیرمم نمیدم دستت پس اون فیلم تخمی رو رد کن بیاد تا منم گمشم برم رد کارم.

جئون چند نفس عمیق کشید تا حرف های پسر رو هضم کنه ولی اون پسر داشت بدتر و بدترش میکرد.

+چیه؟؟؟ پسر کوچولومون عصبی شد؟
اره بابایی؟
آخی بمیرم برات میدونی به تخمم نیست پس کمتر گوه بخور و اون فلش کوف...
_کافیه یه کلمه دیگه بگی تا اون دهن تخمیتو بگام.
جئون با عصبانیت وسط حرف اون پسر پریده بود و باعث شده بود که خفه شه.

کوک بدجوری از فوش و بد بیراه بیجا بدش میومد و خط قرمزش بود برای پارتنرش و اصلا خوشش نمیومد کسی جز دوستان و کسی که دوسش داره با همچین حرفایی خارش کنه.
بدجوری از حس حقارت بدش میومد.

_ هی دهنمو بستم و بهت هیچی نمیگم جدی فکر کردی خبریه؟
نکنه یادت رفته جوجه استاد!
تو دست من اتو داری نه من دست تو.
تو الان کل افسارت دست منه ولی من؟
چیزی برای از دست دادن ندارم پس دهنتو ببند و هرچی گفتم بگو چشم.

جئون با چشم هایی که به خون نشسته بود حرف هاش رو به تهیونگ تحمیل کرده بود و بعد از نفس عمیق و عصبی که تو روش کشیده بود به سمت کتش رفته بود و بعد از برداشتنش به سمت بیرون حرکت کرد و در رو به شدت کوبید.

اون پسر بدجوری عصبی میشد و تهیونگ به خودش قول داده بود که دیگه عصبیش نکنه.
ولی این تازه اولش بود....

+هیونگگگگ گوشت با منننههه؟؟؟

یونگی همچنان که داشت نقشه وارد شدن به بانک مرکزی رو میکشید و جین رو تحت نظر داشت که چرا به گوشیش لبخند میزنه جواب تهیونگ رو داد.
؛ اره خوشگل هیونگ گوشم با توعه بگو!

+هیونگ من دارم میگم نیم ساعته که چی؟
؛ که چی؟
+ این پسر منو گیج می‌کنه گیج امروز سرم عصبی شد و تازه بدجوری عاشقانه داشت نگام میکرد.

یونگی قلپی از قهوه اش خورد و گفت
؛ کلش نقشه شه دردونه هیونگ باورش نکن اون بشری که تو تعریفشو کردی خیلی حروم زاده تر از این حرفاست که باخت بده.

+تهیونگ روی مبل دراز کشید و پتوی هلویی رنگ پشمالوش رو روی خودش کشید و پاهاشو داخل شکمش جمع کرد.
+ نمیدونم هیونگ هیچی نمیدونم.

بعد از نیم ساعت حرف زدن با هیونگ مورد علاقه اش گوشی رو قطع کرد و طولی نکشید که به خواب رفت ولی این خواب طولی نکشید که سر و صدایی که میومد بیدار شد.

این صدای رمز در بود که اشتباه وارد میشد.
ترسید بدجور ترسید دونفر رمز اون در رو میدونستن یک خودش و دو هیونگش.

گوشیش رو برداشت و به سمت اتاقش دوید و توی کمد قایم شد و با استرس روی اولین شماره ای که بود زد ولی با رد تماس دادن هیونگش به عمق فاجعه پی برد.

به خودش تشری زد و سعی کرد فکر کنه که چشمش به کت سبز رنگش افتاد.
جئون شمارش رو نوشته بود و بهش داده بود و اون بدون توجه به شماره اون رو داخل جیب کتش گذاشته بود.
اره اره فکر خوبی بود صد در صد جئون خودش رو میرسوند!

بعد از وارد کردن شماره چند بوق خورد که صدای خواب آلود جئون توی گوشش پیچید.
اجازه صحبت به جئون نداد و تند تند وبا ترس گفت:
+ جونگکوک..کوک‌..توروخدا بیا بیا یکی سعی داره در باز کنه من میترسم!








خب سلام
عام حقیقتا نمی‌خواستم آپ کنم چون کامنت های پارت قبلی به شدت کمه
آخه 35 تا شد کامنت...؟
همین دیگه
خدمت شما...



"𝖶𝖧𝖨𝖳𝖤 𝖮𝖱𝖢𝖧𝖨𝖣"Where stories live. Discover now