پارت 33

20 3 0
                                    

جونگ کوک : سپر کجاست ؟ باید العان پادشاه رو تا مقصدشون همراهی کنه .

سرباز : شرمنده سرورم . سپر دیشب رو به می خونه رفته و هنوز برنگشته .

تهیونگ از اتاق خارج شد . جونگ کوک با لبخند نگاهی بهش انداخت .

لباس پادشاهی خیلی بهش میومد .

تهیونگ : جونگ کوک اگه میشه برو سپر رو پیداش کن و بعد ببرش به اتاقم  ... این سرباز هامون همراهیت میکنن.

جونگ کوک : چشم سرورم .

اون دوتا خیلی خوب نقش بازی میکردن ... ولی خب همه ماجرای اون دونفر رو میدونستن .

تهیونگ به سمت سالن پادشاهی رفت . مسائل زیادی بود که باید حل میکرد .

جونگ کوک هم به سمت خروجی قصر راه افتاد .

به می خونه بزرگ پایتخت رسید ولی مین هوا اونجا نبود .

تمام می خونه ها رو سر زد و چیزی به ظهر نمونده بود .

و در آخر در یکی از می‌خونه های کوچک پیداش کرد .

بیهوش روی زمین افتاده بود .

جونگ کوک خواست حساب رو تسویه کنه .

صاحب می خونه : دیشب خودش تسویه کرد .

جونگ کوک سری تکون داد و به سراغ مین هوا رفت و به زور از زمین بلندش کرد .

جونگ کوک : چیزی نگفت ؟

صاحب می خونه : نه ... فقط گفت دلش تنگ شده . نگفت برای کی ولی مشخصه فرد عادی نیست .

جونگ کوک : ممنون .

و مین هوا رو روی شانه ش انداخت و از می‌خونه خارج شد .

تمام راه داشت به این فکر میکرد که چه کاری میشه برای این دختر شکسته کرد .

وارد قصر شد و دختر رو روی مبل داخل اتاق انداخت .

تا چند دقیقه دیگه سر و کله تهیونگ هم پیدا میشد پس منتظر نشست .

مین هوا خیلی بیچاره به نظر می‌رسید . همینطور که به پهلو خوابیده بود اشک می‌ریخت بدون هیچ صدایی .

جونگ کوک بالشتکی زیر سرش گذاشت و سلاح ها شو از لباسش جدا کرد .

تهیونگ وارد اتاق شد و اولین کاری که کرد بوسیدن جونگ کوک بود .

دو دستی صورت اون پسر رو گرفته بود و لب هاشو میبوسید .

انقدری که جونگ کوک میتونست متورم شدن لب هاشو حس‌ کنه .

دست هاشو از پهلو های تهیونگ حرکت داد و تا بالا برد و دست هاشو دور گردن عشقش گره کرد .

با حس نفس کم اوردن از همدیگه جدا شدن .

تهیونگ کمی نفس نفس زد تا نفسش تعادل پیدا کرد .

تهیونگ : ممنون که پیداش کردی .

Hybrid prince Where stories live. Discover now