جونگ کوک : سپر کجاست ؟ باید العان پادشاه رو تا مقصدشون همراهی کنه .
سرباز : شرمنده سرورم . سپر دیشب رو به می خونه رفته و هنوز برنگشته .
تهیونگ از اتاق خارج شد . جونگ کوک با لبخند نگاهی بهش انداخت .
لباس پادشاهی خیلی بهش میومد .
تهیونگ : جونگ کوک اگه میشه برو سپر رو پیداش کن و بعد ببرش به اتاقم ... این سرباز هامون همراهیت میکنن.
جونگ کوک : چشم سرورم .
اون دوتا خیلی خوب نقش بازی میکردن ... ولی خب همه ماجرای اون دونفر رو میدونستن .
تهیونگ به سمت سالن پادشاهی رفت . مسائل زیادی بود که باید حل میکرد .
جونگ کوک هم به سمت خروجی قصر راه افتاد .
به می خونه بزرگ پایتخت رسید ولی مین هوا اونجا نبود .
تمام می خونه ها رو سر زد و چیزی به ظهر نمونده بود .
و در آخر در یکی از میخونه های کوچک پیداش کرد .
بیهوش روی زمین افتاده بود .
جونگ کوک خواست حساب رو تسویه کنه .
صاحب می خونه : دیشب خودش تسویه کرد .
جونگ کوک سری تکون داد و به سراغ مین هوا رفت و به زور از زمین بلندش کرد .
جونگ کوک : چیزی نگفت ؟
صاحب می خونه : نه ... فقط گفت دلش تنگ شده . نگفت برای کی ولی مشخصه فرد عادی نیست .
جونگ کوک : ممنون .
و مین هوا رو روی شانه ش انداخت و از میخونه خارج شد .
تمام راه داشت به این فکر میکرد که چه کاری میشه برای این دختر شکسته کرد .
وارد قصر شد و دختر رو روی مبل داخل اتاق انداخت .
تا چند دقیقه دیگه سر و کله تهیونگ هم پیدا میشد پس منتظر نشست .
مین هوا خیلی بیچاره به نظر میرسید . همینطور که به پهلو خوابیده بود اشک میریخت بدون هیچ صدایی .
جونگ کوک بالشتکی زیر سرش گذاشت و سلاح ها شو از لباسش جدا کرد .
تهیونگ وارد اتاق شد و اولین کاری که کرد بوسیدن جونگ کوک بود .
دو دستی صورت اون پسر رو گرفته بود و لب هاشو میبوسید .
انقدری که جونگ کوک میتونست متورم شدن لب هاشو حس کنه .
دست هاشو از پهلو های تهیونگ حرکت داد و تا بالا برد و دست هاشو دور گردن عشقش گره کرد .
با حس نفس کم اوردن از همدیگه جدا شدن .
تهیونگ کمی نفس نفس زد تا نفسش تعادل پیدا کرد .
تهیونگ : ممنون که پیداش کردی .
YOU ARE READING
Hybrid prince
Werewolfوضعیت : در حال آپ کاپل ها : تهیونگ ، جونگ کوک و چانگ ووک ، مین هو ژانر : تخیلی ، ومپایر ، امپرگ ، رومنس ، اسمات ، روزمرگی ، ماجراجویی ، زندگی نامه ... زمان آپ : _ میانگین کلمات هر پارت : اطراف 1000 خلاصه: داستان درمورد دو موجود ماورا طبیعی هست که...