پارت 10

64 13 0
                                    


✍️قرار بود تهیونگ عشقش رو نیمه شب درون باغ ببینه .

تهیونگ بعد از اتمام خوشآمد گویی ها و مراسم اصلی از سالن خارج شد و به سمت باغ رفت .

گرگ پدر : جونگ کی ...برو ببین داره کجا می‌ره .

تهیونگ سریع به باغ واردشد و به سمت جونگ کوک دوید .

جونگ کوک هم به آغوش تهیونگ دوید و پاهاشو دور کمرش حلقه کرد .

هر دو محکم یک دیگه رو بغل کردن . یک هفته ای بود که جونگ کوک به ماموریت رفته بود و تهیونگ رو ندیده بود .

جونگ کوک : تولدت مبارک وی .

تهیونگ : خوش اومدی بانی من .

+ کی میخوای بیخیال بانی بشی ؟

_ هیچ وقت.

فلش بک سه ماه پیش .

جونگ کوک برای ناهار یک پشقاب پر پوره هویج خورده بود و به بقیه غذا ها دست نزد .

شام هم همینطور هویج های شام رو با کمی کاهو خورد و به بقیه بشقاب دست نزد .

تهیونگ با خنده به چهره جونگ کوک کیوت نگاه کرد .

شب تهیونگ به اشپز خانه رفت و یک هویج از آشپز گرفت .

و با در مخفی وارد اتاق جونگ کوک شد .

تهیونگ : برات هدیه آوردم .

جونگ کوک : چشم هامو می‌بندم .

تهیونگ : باز کن .

چشم هاشو باز کرد وبا دیدن هویج لبخندی از ته دل زد .

جونگ کوک سریع هویج روگرفت و مشغول خوردنش شد .

تهیونگ : اسم مستعار برات پیدا کردم ... بانی .

جونگ کوک چشم هاشو زیر کرد و نگاهی به تهیونگ انداخت .

تهیونگ زد زیر خنده .

تهیونگ : بگذریم ... چرا امروز خودتو بستی به هویج خوردن ؟

جونگ کوک : امروز سالگرد مرگ مادرمه ... روزی که میخواست بمیره همش می‌گفت تو هویج نمیخوری و میخواست هر جور شده منو مجبور کنه هویج های غذامو بخورم ... و فردا صبحش دیگه بیدار نشد . منم هر سال این روز کل روز فقط هویج میخورم .

تهیونگ : اگه میدونستم چند تای دیگه میاوردم.

جونگ کوک بی توجه به تیکه تهیونگ به هویج نصفه توی دستش خیره شد و بغض‌ کرد .

تهیونگ سرش اونو به سینش چسبوند و اونو بغل کرد .

تهیونگ : غصه بسه ... هویجتو بخور بانی .

پایان فلش بک .

تهیونگ : من منتظرم ببینم کادوی تولدم چیه .

جونگ کوک از بغل تهیونگ پایین اومد و صاف رو به روش ایستاد .

Hybrid prince Where stories live. Discover now