پارت 26

49 8 0
                                    

مین هوا مردم رو با خودش اورد و مستقر کرد ولی عجیب بود که هنوز هیچ کدوم از گرگ ها برنگشته بودن

خبری هم از هه سان نبود پس تصمیم گرفت بره دنبالشون بگرده .

و شروع به حرکت کرد .

وقتی به گرگ ها رسیدن همراهش دیگه نتونست جلو تر بیاد و از گرما مرد . مین هوا کمی به جنازه زل زد و به راهش ادامه داد .

چیزی اونو جذب میکرد ... نیرویی که وجودش رو به لرزه در اورده بود .

جلو رفت و به مکانی رسید یک چاله بزرگ روی زمین بود و میشد

که یک دفعه صدای نعره بلند اژدهایی رو شنید .

مین هوا ترسیده شروع به حرف زدن با خودش کرد .

مین هوا: و چهار اژدها اواز خواهند خواند ...

...

جونگ کی : تکلیف چیه ؟

چانگ ووک : جونگ کوک با من میمونه ... بهش قول دادم طلسمش رو باطل کنم . هه سان هم که برادر زاده عزیز منه پس اگه بخواد با ما میمونه . العان فقط تو موندی برادر .

جونگ کی : من میخوام انتقام مرگ همسرم رو ازت بگیرم .

چانگ ووک : من همسرت رو نکشتم .

جونگ کی : دروغ میگیییی.

صدای دادش توی غار پیچید . و باعث شد گرگ پدر که بیهوش بود بیدار بشه .

چانگ ووک عصبی کمی فاصله گرفت و یک دفعه دستش رو به سمت برادرش گرفت .

چانگ ووک: میگی من دروغ میگم ... ثابتش کن . دستم رو بگیر ... میدونی که میتونم با یک تماس خاکسترت کنم ... و العان دارم بهت میگم که من قدرتم رو از دست دادم ...

و کمی اروم تر ادامه داد .

چانگ ووک : انتخواب کن ... این دست رو بگیر و واقعیت رو از چشم من ببین ... یا نگیر و اعلام کن که به من اعتماد نداری .

هه سان : دستش رو بگیر ... حتی طلسم هاش هم با قدرت خودش نبود ... اون فقط یک اژدهای بدون هنره . خودت اینو خوب میدونی .

جونگ کی : حتی نمیتونه بخونه ولی طلسم اجرا کرده .  من بهت اطمینان دارم که منو خاکستر نمیکنی ... حتی اگه دشمن خونیت باشم .

و دست چانگ ووک رو گرفت .

جونگ کی : تو برادر کشی نمیکنی .

چانگ ووک چشم هاشو بست و خاطره رو به برادرش نشون داد .

جونگ کی درون اون خاطره فرو رفت . و دید تمام اون خاطراتی رو که گرگ پدر از ذهنش پاک کرده بود رو .

با صدای گریه به خودش اومد و چشم هاشو باز کرد .

چانگ ووک هنوز داشت خاطره رو مرور میکرد و درد این خاطره اونو ازار میداد .

Hybrid prince जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें