پارت 11

85 15 6
                                    

تهیونگ و جونگ کوک کنار هم روی پتویی که روی چمن ها انداخته بودن نشسته بودن و سپر با فاصله عشقشون رو تماشا میکرد .

از روزی که فهمیده بود شادی تمام وجودش رو پر کرده بود .

فلش بک یک ماه پیش :

مین هوا : داری یه چیزی رو از من پنهون میکنی ... راستش رو بگو تهیونگ .

تهیونگ : باشه تسلیمم ... ولی باید بین خودمون بمونه .

مین هوا سری تکون داد .

تهیونگ : عاشق شدم .

مین هوا با خنده به بازو تهیونگ ضربه ای زد .

مین هوا : تعریف کن ببینم .

تهیونگ زوق زده دست مین هوا رو گرفت و هر دو روی تخت نشستن .

تهیونگ : من عاشق جونگ کوک شدم ... اون روز که رفته بودیم ماموریت هم فهمیدم از من خوشش میاد و حالا با همیم .

مین هوا :هی هی ... از اول آروم و شمرده و کامل تعریف کن .

تهیونگ با ذوق تمام داستان رو برای مین هوا تعریف کرد .

مین هوا زوق زده دست هاشو به هم میزد و هو میکشید .

مین هوا : چرا زودتر نگفتی ... می‌تونستم براتون وقت جور کنم که تنها باشید .

تهیونگ : واقعا ؟

مین هوا : اره تهیونگ چرا که نه ... مگه عاشق شدن جرمه ؟ ... عشق ، عشقه .

تهیونگ : تو اولین کسی هستی که میگه از ما حمایت می‌کنه .

و حالا تهیونگ و مین هوا هم دیگه رو بغل کردن .

پایان فلش بک .

مین هوا هنوز هم به اون دو پسر نگاه میکرد و به خاطرات قدیمی رفت .

به خاطراتی که با عشقش داشت ... درست توی همین باغ با عشقش زیر اون درخت بلوط نشسته بودن و باهم ستاره هارو تماشا کرده بودن .

صدای جونگ کی اونو از فکر بیرون کشید .

جونگ کی : سپر کجایی ؟

صدای اون باعث شد تهیونگ و جونگ کوک کمی از هم فاصله بگیرن .

سپر: اومدم ...

و به اون دو تا اشاره کرد راحت باشن .

چند متری ازشون فاصله گرفت و به اون پسر رسید .

جونگ کی : سرورمون ولیعهد رو احضار کردن سریع ایشون رو تا پیش پادشاه همراهی کن .

سپر سر خم کرد و وقتی جونگ کی رفت به پیش اون دوتا برگشت .

مین هوا : امپراطور احضارت کرده ... باید العان بریم که شک نکنه.

جونگ کوک : شما برید ... من اینجا میمونم تا برگردید .

Hybrid prince Where stories live. Discover now